گزارش اجمالی نشست علمی: «جايگاه حريم خصوصی زوجين در نهاد خانواده از منظر فقهی و حقوقی»
1399-12-17– اطلاعيه ثبت نام آزمون اختصاصی (ويژه طلاب) سال ۱۴۰۰
1399-12-25به گزارش روابط عمومی دانشگاه مفید، نشست علمی نقد و بررسی کتاب «انتقاد دینی و سیاسی در قرآن و سنت» به همت مرکز مطالعات قرآن دانشگاه مفید روز دو شنبه ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۹ به صورت مجازی برگزار شد.
در این نشست علمی دکتر محمد حسن موحدی ساوجی «نویسنده کتاب» به عنوان ارائه دهنده و همچنین دکتر محمد رضا یوسفی شیخ رباط، دانشیار دپارتمان اقتصاد دانشگاه مفید و دکتر محمد مرادی، استادیار دانشگاه علوم قرآن و حدیث نیز به عنوان «ناقد» حضور داشتند. دبیر این نشست علمی دکتر حامد شیواپور بودند.
متن سخنان نویسنده کتاب: دکتر محمد حسن موحدی ساوجي
بسم الله الرحمن الرحيم
ابتدا لازم است از اساتید بزرگواری که منت گذاشتند و به عنوان ناقد تشریف آوردند، تشکر نمایم. مسلماَ کلام بشری پر از نقد و نقصان است و اگر خودم هم بخواهم، کتابی که نوشتهام را مجددا مطالعه نمایم، قطعا نقدهایی به آن خواهم داشت و نقد برای کاملتر شدن و بالندهتر شدن مطلب است، به ویژه این که اساتیدی که اینجا حضور دارند همگی استاد بنده هستند و انشالله بتوانم از مطالب ارزنده آنها استفاده نمايم.
من در این زمان اندك میخواهم خیلی کوتاه راجع به کتاب صحبت کنم. شاید بهتر بود در انتخاب عنوان کتاب، به جای لفظ «انتقاد» از «مسأله انتقاد» استفاده میکردم و مستقیما لفظ انتقاد را به کار نمیبردم. در ارتباط با اشکالی که برخی از دوستان دارند که اصطلاح آزادی بیان و انتقاد، اصطلاحات مدرن هستند و در متون دینی نیامده اند، باید بگویم من در این نوشته خیلی با اصطلاحات کاری نداشتم و موضوع انتقاد را بیشتر مد نظر داشتم، حال با هر لفظ که بتوان در متون دینی از آن استفاده نمود. همانطور که میدانید اگر بخواهیم در متون دینی جستجو نماییم، لفظ و اصطلاح انتقاد به معنایی که امروز استفاده میشود وجود ندارد و باید آن را از دل متون دینی به دست آوريم.
به طور کلی بنده در مباحث حقوق بشری و اسلامی پیش فرضی برای خودم قرار دادم و آن این است که ملاک و الگوی من اعلامیه جهانی حقوق بشر یا اسناد بین المللی نباشد. در واقع من با این مسأله که بسیاری مواقع در مجامع بین المللی پیش میآید و کسانی که مخالف هستند یا غیر مسلمانان وقتی به مطالعات دینی ما حمله میکنند که چرا در آن آزادی بیان، نقد، حقوق انسانها رعایت نشده، مسلمانان برای دفاع، بخواهند با حالت انفعالی توجیه نمایند که مطالبشان موافق با سازمان حقوق بشر است، مخالف هستم. به نظر من نباید اینگونه باشد چرا که ما باید در این زمینه فعال باشیم و در مقام دفاع برآییم و بگوییم قبل از اینکه شما از حقوق بشر سخن بگویید، در متون دینی ما مطالبی آورده شده و اکنون نیز از آن قابل استخراج است که اتفاقا هنوز شما نتوانستید آنها را کشف نمایید و باید متون دینی ما را مطالعه نمایید تا بتوانید اسناد بین المللی خود را ارتقا ببخشيد.
من در این کتاب دو فرضیه دارم. یکی بحث در حوزه انتقاد دینی است و تقریبا میخواهم بگویم در حوزه نقد دینی هیچ خط قرمزی نداریم مگر این که خط قرمز را حقوق مشروع دیگران در نظر بگیریم؛ یعنی به اساس برداشت بنده، نقد مقدسترین امر دینی که خداوند باشد، آزاد است. این نکته را البته باید توجه داشته باشیم که نقد خداوند به معنایعدم پاسخگویی ما در روز قیامت در برابر خداوند نیست. آزاد بودن نقد خدا به این معناست که من مجبور بهعدم نقد نمیشوم یا به خاطر نقد در این جهان محرومیتهایی بر من بار نمیشود. به عبارتی برداشت من از متون دینی این است که منتقد خداوند نباید از حقوق خود محروم گردد یا مجازات گردد. لذا بحث ما مسئولیت در برابر خداوند در روز قیامت نیست. پس هیچ استثنایی وجود ندارد و مقدسترین چیز که همان خداوند است نیز قابل نقد است. البته برخی استثنائات مثل تمسخر کردن و توهین در زمره نقد نیست و با نقد متفاوت است. اما موضوعی که برای من چالش برانگیزتر است بحث نقد سیاسی است. در این مورد بنده مفروضی دارم که اغلب دوستان باآن مخالف هستند. مفروض من این است که در حوزه نقد سیاسی حاکمان، ناقد، ولو از نقد خود پای را فراتر بگذارد تا حدی که برای مثال مطلبی را بگوید که صحت نداشته باشد و تهمت به آن مسئول سیاسی باشد (البته در حوزه مسئولیت سیاسی وی نه در حوزه زندگي خصوصی وی)، این قابل تعقیب قضایی نیست؛ به عبارت دیگر حاکم و حاکمان همین که این مسئولیت را پذیرفتند، باید تحمل پذیرش تندترین انتقادات را هم داشته باشند. درست است که حق وی تضیع شده به دلیل تهمتی که به وی زده شده است، اما برای پاسداشت یک حق بالاتر که همان حق نقد است، باید از حق خود بگذرد. من در کتابم برای این برداشتم، از قرآن استدلال کردم و نمونههایی ذکر کردهام که در آن مسلمانان به پیامبر (ص) تهمت زدند، اما در قرآن آمده است که خداوندبه پیامبر (ص) دستور میدهد که همینها که به تو تهمت زدند را ببخش و در امر حکومت با آنها مشورت نیز انجام بده. از سیره امیرالمؤمنین نیز مثالهایی در این زمینه آورده ام. برخیها میگویند که پیامبر یا حضرت امیر (ع) بزرگواری خود را درمورد ناقدان نشان دادند. بله بزرگواری کردند اما ظاهر صیغه امر وجوب است. یا در مورد تعبیر حضرت امیر نسبت به حق شهروندی که پا را خطا گذاشته و زیاده روی در امری اشتباه کرده است را ذکر کردهام که حضرت امیر (ع) برای این فرد سه حق بیان مینماید که آن سه حق را در کتاب ذکر کردم. لذا بنده در این کتاب هم دلیل عقلی و هم سیره عقلا را آوردهام و نمونه هم برای آن ذکر کرده ام.
در مورد حق دینی، مقایسهای بین انتقاد در متون دینی با انتقاد در اسناد بین المللی انجام دادم و نشان دادم که بحث آزادی بیان و انتقاد دینی در اسناد بین المللی (منظورم اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین) هم از لحاظ محتوایی دارای ابهامات زیادی است و هم در محدودیتهایی که برای آزادی بین قرارداده شده است ابهاماتی وجود دارد که باعث شده برخی کشورها از آن سوء استفاده نمایند. برخی جاها هم اصلا صحبت از ابهام نیست بلکه آن محدودیت به طور کلی نباید باشد.
بر اساس مقایسهای که با قانون اساسی خودمان هم داشتم به این نتیجه رسیدم که در این زمینه، در قوانین داخلی هم مانند قوانین بین المللی با متون دینی خیلی فاصله داریم. از اطاله کلام پوزش میطلبم.
متن سخنرانی ناقد اول: دکتر محمد مرادی؛
خيلي خوشحالم که در محضر دوستان هستم و همچنین خوشحالم که دکتر شیواپور به بنده پيشنهاد مطالعه این کتاب را دادند و باعث شدند که من توفیق پیدا كنم از نوشته دوست بزرگوارم جناب آقای موحدی استفاده کنم. امیدوارم خداوند به ایشان توفیقات بیشتری بدهد تا همچنان از قلم و اندیشه ایشان استفاده نماييم.
اين که جناب آقای موحدی به خودشان جرأت دادند وارد حوزههایی شوند که ورود به آن هم سخت است و هم اطلاعات نسبتا کمی درباره آن وجود دارد و راه نارفته است و کار دشواری است، باید از ایشان تشکر کرد. در هر صورت این دغدغههای اصلاح گری در برخی انسان ها، دغدغههای بسیار مقدسی است و باعث خدمتگزاری به جامعه بشری میگردد. از این رو نمره ایشان در این بخش بیست است. اما در مورد خود اثر برخی نکات به ذهنم میرسد که خدمتتان عرض خواهم کرد. به گمان بنده اگر آن نکات در این اثر بیشتر مورد توجه قرار میگرفت یا از ذکر برخی موارد خودداری میشد کار بهتر میبود. نقد دین، ادعای خیلی بزرگی است و یکی از دغدغههای بزرگ بشر و دینداران و حتي بیدینان است. این که دینداران وقتی وارد عرصه نقد دین میشوند، چه بلایی به روزگارشان خواهد آمد از مسائلی است که دکتر موحدی تلاش نمودهاند در این اثر به حل آن بپردازند. اما به نظر من بحث چندان تبیین دقیقی پیدا نکرده و یا ادلهی آن خیلی روشن نیست که من به برخی از آن اشاره میکنم. شاید برای باز شدن زاویه دید تازهای بر این بحث، مؤثر باشد.
- در این نوشته نقد، به لحاظ روشی، عموماَ به حوزه حاکمیتی ربط داده شده است، به این نحو که ایشان نظرشان این بوده است که عموما هم در حوزه سیاسی و هم الهیاتی، همواره حاکمیتی وجود دارد که آن حاکمیت باید ملاحظه نماید با افرادی که وارد این حوزه میشوند برخورد مسالمت آمیزی نماید و به آنها اجازه دهد و آزادی بیان را به رسمیت بشناسد. در حالی که به نظر من نقد یک حوزه عمومی دارد و مربوط به همه جاست. مثل اینکه اکنون ما اینجا هستیم و در حال نقد یک اثر علمی هستیم و هیچ ارتباطی به حوزه سیاست و یا حاکمیت ندارد. همچنین همانطور که مستحضرید در گذشتههای دور که حاکمیت دینی وجود نداشته، عالمان یک دین، ناقدان را سرکوب و منکوب و تکفیر میکردند. لذا این یک حوزه است که مربوط به تاریخ الهیات است.
- مناسب بود که نویسنده، گزارشی از گذشتهی رنجآلود و خونین بار اندیشه دینی و مواجههایی که احیانا دراین عرصه صورت گرفته است را میآوردند. در نمونهای که در کتاب آورده شده به رفتار مناسب با «ابن ابیالعوجاء» در زمان امام صادق (ع) اشاره شده است در حالی که این شخص در نهایت اعدام شد و حضرت هم در مورد اعدام او هیچ سخنی نگفتندو حتي روایاتی هم هست که حضرت گاهی بر این شخص تند میشدند. لذا باید گزارشهای صحیح و کافی از گذشته داده شود. نویسنده دغدغه این را دارد که اجازه داده شود که ناقدان دین حرف خود را بزنند اما نتوانسته این موضوع را دقیق بپروراند و به نظرم در ابهام باقی مانده است.
- گرچه ایشان در گزارش شفاهی خود عنوان نقد خدا را آوردند اما به نظر من در نوشته دقیقا مشخص نشده است. هرچند نقد تعریض شده است اما همانطور که میدانید ما یک مجموعه معرفت درجه یک داریم که مربوط به متون مقدس یا متون اولیه دینی مثل قرآن و کتابهای آسمانی و متون مقدس دیگر است. به این مجموعه تعبیر دین میکنیم. همچنین یک معرفت درجه ۲ نسبت به دین وجود دارد که منظورمان برداشتهایی است که صورت گرفته؛ فقیهان مفسران، شارعان و دیگران آمدهاند برداشتهایی به عمل آوردهاند و اتفاقا این برداشتها به عنوان دین شناخته شده و از آن به رساله عملیه یاد میکنیم. آیا دعوا سر این بوده که که میتوانیم رساله عملیه را نقد کنیم یا در مورد آن قسم از مشهورات دینی که جایی هم نوشته نشده اما در ذهن و دل مردم هست حرف بزنیم یا کتب آسمانی را مورد نقد قرار دهیم. لذا باید این مسأله را روشن میکردید که وقتی میگوییم نقد دین دقیقا کجا را میگوییم نقد دین تا بعد برویم سراغ اینکه بر اساس متون دینی، روایی و نارواییهای آن را کشف كنيم.
- البته در خیلی نوشته ها، مرسوم است که وقتی میخواهیم چیزی را اثبات کنیم به یک سری ادله استناد میکنیم و وقتی میخواهیم چیزی را نقد کنیم به یک سری ادله دیگر استناد میکنیم و همه مستندات را همه جانبه نمیبینیم. مثلا یک سری اعتراضات به امام صادق (ع) یا امام باقر (ع) یا امام علی (ع) شده و ما تصور میکنیم چون اعتراض شده بنابراین مشکل حل است. در حالی که واقعیت این است که این همه ماجرا نیست و در آن روی سکه خیلی روایات و گزارشات مفصل دیگر وجود دارد که ائمه در برابر این اعتراضات واکنش نشان داده اند. البته ممکن است شمات بگویید آن روایات ساختگی بوده است، اما من میگويم بحث ساختگی بودن در مورد روایات مورد نظر شما نیز ممکن است صادق باشد. لذا باید هر دو طرف را دید و مورد توجه قرار داد، آنها را نقد سندی یا نقد دلالی کرد و سپس در مورد پذیرفته بودن نقد صحبت نمود.
- مرزبنديها بین مفاهیم درست انجام نگرفته و این خلط مباحث، برای خواننده، مشکلاتی را ایجاد میکند و بدفهمی به وجود میآورد. یعنی من وقتی متن را میخوانم به عنوان خواننده، احساس میکنم که نه بین مفاهیم مرزبندی شده و نه بین منابعی که میخواهید از آن استفاده کنید. براي مثال تعبیر منتقد یا ناقد را استفاده میکنید اما مشخص نمیکنید که بین منتقد، معترض و مخالف آیا مرزی وجود دارد یا خیر. در حالی که مخالفت با انتقاد کاملا از هم جدا هستند. . لذا این خلط بین مباحث مقداری متن را دچار ابهام کرده و خواننده به درستی متوجه نمیشود که اینجا قرار است تکلیف منتقدان روشن شود یا مخالفان یا مسلمانان منتقد.
- در مورد سیره معصومین (ع) که مبنای کار خود قراردادید و سیره معصومین را حجت در نظر گرفتیدکه البته به نظرم مبنای کارتان هم مشکل دارد. باید این مساله را از دو جنبه مورد نظر قرار میدادید: یکی این که اولا شما تعریف کردید که سيره چیزی است که مستند باشد اما وقتی سراغ استناداتتان میروید، همگی خبر واحد هستند به موردهای خاص. من تصور میکنم باید تکلیف این هم روشن میشد. آیا جایی که معصوم به صورت خاص و موردی عمل نموده را هم میتوان جزو سیره تلقی نمود؟ همانطور که میدانید در سنت معصومین چیزی داریم به عنوان قضایای واقعیه. قضایای واقعیه اتفاقاتی است که تصمیمات موردی درباره آنها گرفته میشود. لذا این که این قضایای واقعیعه هم جزو سنت هستند یا خیرمشخص نشده است.
- در خیلی از بخشهای گزارشات شما اعتراضات افراد به پیامبر و معصومین نقل شده است اما نحوه مواجه پیامبر و معصومین آورده نشده است. اینکه کسی اعتراض میکند که حجت شرعی ندارد و نمیتوان با نقل آن چیزی را اثبات کرد. لذا مستندات باید مبتنی بر مبناهای قدرتمندی باشد که بتوان آنها را قابل استناد قرار داد.
متن سخنرانی ناقد دوم: دکتر محمد رضا یوسفی شیخ رباط
از دکتر شیواپور که تکلیف مطالعه کتاب را برگردن بنده نهادند تشکر میکنم. بنده کتاب را مطالعه نمودم و بسیار بهره بردم. اما نکاتی به نظرم رسید که به آنها اشاره مینمايم:
- شكل کتاب و رساله بودن اين اثر با هم مخلوط است و مشخص نیست یک طرح تحقیق کتاب است یا رساله. کما این که شما در این نوشته این مسیر را مرتبا طی نمودهاید به عبارت دیگر. هریک از اینها ادبیات خود و نحوه نگارش خود را دارد، در حالی که این مسیر ترکیبی از رساله و کتاب بودن، تا آخر نوشته با آن است و تعبیراتی که در آن استفاده شده نشان میدهد که از ساختار رساله خارج نشده است در حالی که کاملا باید در ادبیات نوشته علمی قرار گيرد.
- اين کتاب شاید شرح و توسعه و بسط اندیشه آیت الله منتظری باشد و این خیلی خوب است. خیلی از بزرگان معمولا یک سری شارعین دارند و به بسط اندیشه آنها میپردازند. در این نوشته هم روح آیت الله منتظری وجود دارد. اما در عین حال خوب است چند نکته را در خود مقدمه یا جای دیگر تذکر میدادید. یکی اینکه نسبت خودتان با آیت الله منتظری را روشن میکردید، یعنی نقاط افتراق یا نقاط اشتراک خود با ایشان را مشخص میکردید یا این که آیا افزودههایی بر اندیشههای ایشان دارید یا خیر و در یک کلام سهم شما در این نوشتار چقدر بوده است. آیا مطالب متعدد آیت الله منتظری را تجمیع نموده و با ادبیات خود در اینجا آوردهاید یا اینکه افزودههایی هم بر اندیشه ایشان داريد.
- عنوان به نظر من دارای ابهام است. وقتی میگوییم انتفاد دینی در قرآن و سنت، دقیقا این انتقاد دینی به چه معناست؟ انتقادی که در چارچوب مورد قبول دین واقع میگردد یا انتقاد به موارد دینی مورد نظر شما یا انتقاد به نهادهای دینی است؟ آیا منظور از دین، دین وحیانی است یا آن چه مردم به عنوان دین قبول کردهاند که البته ممکن است با مبنای وحدانی آن متفاوت هم باشد. این عبارت گویا نیست و حتي با هم ناسازگار است.
- به لحاظ نگارشی هم، عبارات و روایات و آیات سیاق واحدی ندارند. یک جا عبارت عربی را آوردید و ترجمه نکردید و در جای دیگر عبارت عربی را آوردید و ترجمه هم ذکر کردید. درجایی عبارت عربی در متن است و ترجمه در پاورقی و درجای دیگر بر عکس است. گاهی هم ترجمه اصلا وجود ندارد. این حالت در متن کم نيست.
- آيا نهادهای دینی اساسا مورد بحث شما هستند یا خیر. این هم یکی از مسائلی است که در فصل دوم کتاب به نظرم میشد که راجع به آن بیشتر صحبت نمود. اما این کار را نكرديد.
- در ابتدای کتاب ۴ فرضیه بیان شده است. آیا اساسا اینگونه مباحث فرضیه پذیر هستند یا باید سؤال مطرح میشد؟ اگر شما یک سری مبانی نظری داشته باشید و بعد بر اساس آن مبانی نظری بتوانید حدسی از واقعیت بزنید، اینجا فرضیه معنا پذیر است و شما آن را مورد بررسی قرار میدهید. اما در نوشته شما برخی موضوعات مبانی نظری روشنی ندارند و شما در پی کشف آنها هستید. کما اینکه خیلی از مسائل تاریخی اینگونه است. آیا کار شما واقعا فرضیه نیاز دارد یا سوال؟ نکته دیگر اینکه فرضیههای شما ویژگی فرضیه را ندارند. به ویژه فرضیه دوم و سوم حالت عجیب و غریبی دارد. از طرف دیگر وقتی عنوان فرضیه مطرح میشود، نوشته شکل رساله به خود میگیرد. وقتی شکل رساله به خود بگیرد توقعمان این میباشد که در بحث نتایجی که مطرح میکنید اینگونه بیان کنید که مثلا فرضیه اول رد میشود یا فرضیه دوم قبول میشود. در حالی که شما اصلا در مورد فرضیه هیچ صحبتی نکرده اید. و این اثر همین گونه در نوسان بین کتاب و رساله تا به آخر باقی میماند.
- نكته دیگر که وجود دارد این است که در فصل اول که راجع به کلیات بحث نمودید، در مورد منابع صحبت مینمایید. چیزی که مهمتر از خود منابع است روش بحث شماست. شما چه متدی برای ارائه دیدگاهها و فرضیههای مدنظر خود دارید؟ میفرمایید سنت معتبر است. اما با چه متدلوژی این مسأله را انتخاب میکنید. چطور میخواهید این روش را انجام دهید. این امر که در نوشته شما هست تا آخر وجود دارد و باعث شده نوشته شما جزو نوشتههایی باشند که جنبه اقنایی برای مخاطب دارند. چون چنین وضعیتی دارد من احساس میکنم که در مورد خیلی از روايات شما یک پیش ذهنیتی دارید که این پیش ذهنیت باعث شده که یک روایت را انتخاب نمایید و همینطور مطالب را پشت هم ردیف کنید در حالی که بعضی وقتها پیش آمده که نظر مشهور، به شدت مخالف است، در حالی که شما خیلی سریع از کنار آن رد میشوید، گویا نظر خیلی مهمی نبوده است. به نظر من نوشته از یک سوءگیری رنج میبرد و این سوءگیری منجر به این شده که شما یک فیلترینگی داشته باشد که نه تنها تعدادی را کنار بگذارید بلکه این تعجیل در نتیجه گیری کردن منجر میشود که دنبال صرفا منابعی بروید که معیدات است.
- مناسب بود همین مباحثی را که شما در کتاب در پی اثبات آن بودید در فصل اول به عنوان پیش فرض مطرح میکردید. مثلا در فصل میتوانستید پیش فرضهایی را به این شکل بیاورید: ۱- سنت معتبر است۲- کتاب معتبر است و به آن میشود استناد کرد و برخی مفروضات دیگرکه باید آورده میشدتا خواننده را با مفروضات ذهنی خود آشنا میكرديد.
- برخي مقایسهها مثل مقایسه انتقاد با امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده است که به نظرم اینگونه قیاسها صحیح نیست. چرا که شما انتقاد را از معنای لغوی آن گرفتید اما امر معروف و نهی از منکر را که از نظر شرعی صحیح است مد نظر قرار دادید. این قیاس نادرست است. چرا که برخی از امر به معرو فهایی كه میکنیم عین نهی از امر است و نادرست است. لذا اگر امر به معروف صحیح را مد نظر دارید باید انتقاد صحیح را هم مد نظر داشته باشید. اگر انتقاد صحیح را میگویید باید ابتدا آن را به ما معرفی نماييد.
- در مسأله انتقادی که مطرح میکنید، مطالب دین را گویی بسته بسیطی در نظر میگیرید که یا همه، همهی آن را قبول دارند یا هیچیک را قبول ندارند این درحالی است که شما با جامعه متکثری رو به رو هستید که همه خود را مسلمان میدانند و اسلام هر یک خود مقوله جدایی است و هرکس اعتقادات خود را دارد و بر آن پایبند است. اینکه شما جامعه متکثری را در نظر گرفتید که همه یک امر واحد را قبول دارند صحیح نيست.
- در مورد منتقدان هم شما میگویید عموما منظور غیر مسلمانان هستند. تعبیر این چنینی هم دارید که گرچه مسلمانان هم میتوانند باشند. در حالی که در جوامع کنونی مثلا در ایران خود ما، همه منتقدان همین مسلمانان هستند و غیر مسلمانها به آن شکل انتقادی ندارند؛ هم در حوزه دین و در حوزه سیاست.
- در مسأله انتقاد دینی وقتی به آیات تمسک میکنیم تفاوت آیات مکی و مدنی قابل ذکر است چرا که هریک در یک حوزه خاص صحبت میکند حتی دوره پیامبر با دوره امیر المؤمنین فرق دارد. در مورد ائمه هم همینطور است. لذا ذکر این تفاوتها در تبیین موضوع بسیار مهم است که شما به آن توجه ننموديد.
از همگی تشکر مینمایم ببخشید اگر طولانی شد.
در پایان جلسه نیز پرسشهایی از سوی شرکت کنندگان مطرح شد که اساتید محترم به ارائه پاسخ پرداختند.