– شرایط اخذ وام شهریه از صندوق رفاه
1400-09-06فرا رسیدن روز دانشجو را تبریک عرض می نماییم
1400-09-15به گزارش روابط عمومی دانشگاه مفید، جلسه نقد و بررسی کتاب «دین و خودفرمانروایی انسان» با حضور نویسنده کتاب، دکتر عبدالرحیم سلیمانی (عضو هیات علمی دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید) و ناقدان، دکتر سید علی میرموسوی (عضو هیات علمی دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه مفید) و دکتر حمیدرضا شریعتمداری (عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب)، روز پنجشنبه ۴ آذر ماه ۱۴۰۰، ساعت ۱۰ صبح، به همت مرکز مطالعات قرآن و دپارتمان الهیات دانشگاه مفید به صورت مجازی برگزار شد. دبیری این نشست را دکتر محمدحسن موحدی ساوجی، مدیر دپارتمان الهیات دانشگاه مفید، بر عهده داشتند.
در ابتدای جلسه دکتر موحدی ساوجی ضمن گرامیداشت پنجمین سالگرد ارتحال موسس دانشگاه مفید حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی (قدّس سرّه)، در رابطه با کتاب مورد نقد گفتند: این کتاب در پی تبیین این مسئله بوده است که مبنا و اصل در حقوق بشر انسان است و جناب آقای دکتر سلیمانی با استفاده از منابع دینی اسلامی و منابع دیگر ادیان، به دنبال اثبات این موضوع بودهاند که این اصالت و خودفرمانروایی به وسیله دین به رسمیت شناخته شده است. ایشان افزودند: این کتاب از جمله طرحهای پژوهشی چندگانۀ مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید است که با هدف کمک به بسط و افزایش غنای منابع فارسی حقوق بشر تالیف شده و توسط انتشارات دانشگاه مفید منتشر و در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
در ادامه برنامه، دکتر عبدالرحیم سلیمانی (مولف کتاب) ضمن خوش آمدگویی به حضار و گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم آیت الله اردبیلی گفتند: خودفرمانروایی انسان به این معناست که خود انسان، فرمانروای خود باشد و کسی غیر از انسان تصمیمی برای او نگیرد و هر چیزی که تحت عنوان دین و دینداری انجام میدهد، آنرا در چهارچوب خرد خودش انجام دهد. این معنای خودفرمانروایی انسان است که در غرب مطرح شده است. سوال اصلی من در این کتاب این است که آیا دین با خودفرمانروایی سازگاری دارد یا خیر؟
مولف کتاب در ادامه افزودند: در جواب به این سوال که آیا دین با خودفرمانروایی سازگار هست یا خیر؟ باید پاسخ داد که کدام دین و کدام قرائت از دین؟ برخی معتقدند که دین با خودفرمانروایی سازگاری دارد و برخی مخالف این نظر هستند. من معتقدم که میتوان قرائتی از دین ارائه داد که با خودفرمانروایی انسان سازگار باشد و سعی کردهام با تالیف کتاب حاضر، آن قرائت را بیان کنم. البته لازم است این را نکته را تاکید کنم که چون بستر پیدایش بحث خود فرمانروایی، بستر مسیحیت بوده است، من بیشتر به این دین پرداختهام و بصورت مختصر به اسلام و ادیان دیگر نیز اشاراتی داشته ام.
در ادامه برنامه ناقد اول دکتر حمیدرضا شریعتمداری (عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب) ضمن گرامیداشت سالروز رحلت بنیانگذار فقید دانشگاه مفید و ضمن تشکر از دانشگاه مفید بخاطر برگزاری این نشست و انتخاب ایشان بعنوان ناقد کتاب گفتند:
این کار، کار ارزشمندی از نویسنده با دغدغۀ دین و عقلانیت است. ایشان با حرفهای تازه و متفاوت، این اثر دین پژوهانه و سرشار از مطالب قابل استفاده را به انجام رسانده اند. دکتر شریعتمداری بیان داشتند از جمله اشکالتی که به نظر من در رابطه با این اثر وجود دارد این است که نویسنده محترم در عنوان کتاب به نسبت این بحث با حقوق بشر اشاره شده ولی محتوای کتاب با موضوع حقوق بشر چندان قرابت ندارد. همچنین برخی از تعابیر و جملات گاهی احساس میشود حالت خطابی پیدا میکند و سندی برایش ذکر نمیشود. نکته دیگری که برای بنده مبهم است این است که آیا شما خودفرمانروایی را در مقابل دیگرفرمانروایی مطرح میکنید یا خدافرمانروایی؟ همچنین یک مرور تاریخی در بحث خودفرمانروایی انسان داشتید که عمدتا مرور تاریخ غرب بوده و به نظرم باید بصورت عام مرور تاریخی انجام میشد و فقط مغرب زمین و دنیای مسیحیت مورد مطالعه قرار نمیگرفت.
دکتر شریعتمداری در ادامه افزودند: به نظر من بین خودفرمانروایی و مرجعیت عقل باید تفاوت قائل شویم. اولا انسان فراتر از عقل است و وجود انسان فقط عقل نیست بلکه مجموعهای از علایق و گرایشها و احساسات نیز هست. ثانیا تعبیر خودفرمانروایی یعنی انسان بینیاز از غیر است که این میتواند زیر سوال باشد. به این معنی که علیرغم اینکه عقل مرجعیت و استقلال دارد، خود عقل نیز از جهاتی محتاج به غیر است. مثلا یکی از نیازمندیهای عقل، علم است و همچنین عقل نیازمند ارشادها و دستگیریهای دین است که بتواند کار خود را انجام دهد. به نظر من خودفرمانروایی مطرح شده، این نیازمندی عقل را از بین میبرد.
در ادامه جلسه نقد و بررسی کتاب دین و خودفرمانروایی انسان، ناقد دوم دکتر سیدعلی میرموسوی (عضو هیات علمی دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه مفید) با درود به روح بلند بنیانگذار فقید دانشگاه مفید و تشکر از حضار و جناب آقای دکتر سلیمانی بابت نوشتن این کتاب ارزشمند گفتند:
دکتر سلیمانی آثار بسیار زیادی را به نگارش در آوردهاند و در حوزه مسائل مربوط به دین در ایران معاصر یکی از دینپژوهان بسیار سودمند هستند و ما به و جود ایشان افتخار میکنیم. ایشان در این کتاب نگاه جامعی به همه ادیان و بررسی آنها از یک منظر خاص داشتند. البته من خودم در این کتاب حضور قبلی داشتم و در این فرصت نکاتی را که به ذهنم میرسد عرض میکنم. آقای دکتر سلیمانی در این کتاب چند ادعای مهم دارند: اول اینکه خودفرمانروایی جایگاه بنیادینی نسبت به حقوق بشر دارد و ادعای دوم اینکه بر همین اساس خودفرمانروایی هم با مرجعیت عقل و حجیت ذاتی عقل و پذیرش اعتبار مطلق عقل تلازم دارد و سوم اینکه اگر بخواهیم رابطه بین دین و حقوق بشر را مطرح کنیم اولین بحث خودفرمانروایی انسان و رابطه دین و خودفرمانروایی انسان این است که آیا از طرف دین خودفرمانروایی انسان قابل پذیرش است یا خیر؟ و ادعای آخر اینکه دین اگرچه نه به شکل مطلق بلکه بر اساس برخی از برداشتها با خودفرمانروایی انسان سازگار است و دین بر پایه برخی از قرائتها میتواند با حقوق بشر سازگار باشد. به نظر من این بسیار ادعای مهم و جدیدی است. من در ادبیات مربوط به دین و حقوق بشر کمتر دیدهام که از این منظر به بحث پرداخته باشند و کار دکتر سلیمانی از این جهت قابل تقدیر است. ایشان این موارد را در ادیان مختلف بررسی کرده و این کتاب بسیار خوب را سامان داده اند. با وجود اینکه من از این کتاب بعنوان یک کتاب سودمند یاد میکنم، نکاتی را در نقد این کتاب مطرح میکنم.
معمولا هر کتابی با یک مقدمه آغاز میشود و در آن مقدمه یک توضیح کلی مطرح میشود. متاسفانه برای این کتاب مقدمه نوشته نشده است.
پیش فرضهایی که قبلا گفته شد، همگی قابل تامل هستند. مثلا گفته شده خودفرمانروایی یک جایگاه بنیادین نسبت به حقوق بشر دارد که البته این کتاب بعضا خودفرمانروایی را به مثابه حق تلقی کرده که من فکر میکنم اینکه ما خود فرمانروایی را به مثابه یک حق تلقی بکنیم، این قابل بحث است و دریافتی که این کتاب از مفهوم حق دارد هم جای بحث دارد؛ چون مفهوم حق از دیدگاههای مختلف حقوقی، قانونی، اخلاقی و… به گونههای مختلف تعریف میشود. حتی در رویکردهایی که نسبت به حقوق بشر در این کتاب طرح شده به رویکرد اخلاقی هیچ اشارهای نشده است. به نظرم بحث رویکرد اخلاقی به حق و حقوق بشر یکی از رویکردهای مهم است که بنیاد مباحث دیگر است و اساسا این بحث شما هم بسیار با رویکرد اخلاقی تناسب دارد. به هر حال این که ما بگوییم خودفرمانروایی، جایگاه بنیادین نسبت به حقوق بشر دارد کسی این ادعا را نکرده است. مثلا کانت کرامت انسان را مطرح میکند. شاید به تعبیری بشود گفت یکی از ابعاد کرامت انسان خودفرمانروایی است. متاسفانه استناد و استدلال زیادی برای این بحث صورت نگرفته است. اساسا حقوق بشر پنج ویژگی دارد: ذاتی بودن، جهانشمول بودن، تجزیهناپذیر بودن، سلب ناپذیری و در نهایت ارتباط و وابستگی متقابل حقوق بشر است. این که ما بگوییم تمام حقوق با خودفرمانروایی ارتباط دارد این واقعا ادعای مهمی است که نیاز دارد بیشتر در موردش صحبت شود.
اما بحث بعدی رابطه خودفرمانروایی با اصالت عقل و خردگرایی و مرجعیت عقل است. برداشت من از عقلگرایی که شما مد نظر دارید، دریافتی از عقل است که در قرن ۲۰ به تدریج بعد از مباحثی که ویتگنشتاین متاخر مطرح کرد زیر سوال رفت. ویتگنشتاین معتقد بود که ما با یک عقل سروکار نداریم، ما با عقلانیتهای متفاوت تاریخی و فرهنگی سروکار داریم. در عقل معیارها و تفاسیر گوناگونی وجود دارد. بنابراین باید پرسید عقل بر اساس کدام تعریف و کدام معیار؟ جای این بحث در کتاب آقای دکتر سلیمانی خالی است.
از جهت دیگر ایشان میفرماید که خود فرمانروایی با مرجعیت عقل تلازم دارد؛ اگر شما مرجعیت عقل را بپذیرید، اینجا بحث معیار پیش میآید. معیار اینکه من عاقلانه دارم میاندیشم و فکر میکنم و عمل میکنم، چیست؟ افلاطون که یک عقلگرا بود میگوید که همه در بهرهمندی از عقل یکسان نیستند.
نکته دیگر اینکه به نظر من بحث دین و حقوق بشر مستقل از بحث دین و عقلانیت است و تلازمی بین آنها نیست. رویکرد کتاب در مسیحیت رویکرد انتقادی است و بیشتر بر موارد ناهمسازی مسیحیت با خودفرمانروایی است اما در بحث اسلام رویکرد کتاب رویکرد موافق است بدین معنی که اسلام با خودفرمانروایی سازگار است.
در ادامه برنامه وقت در اختیار مخاطبان قرار گرفت تا در بحث مشارکت نمایند. آقای دکتر رهایی که بصورت مجازی در جلسه حضور داشتند، در باره کتاب گفتند: این کتاب همان طور که مولف محترم گفتند یک کتاب حقوق بشری است ولی من فکر میکنم هم مشکل روشی وجود دارد و هم مشکل مبنایی. در کتاب به جایگاه خودفرمانروایی در نظام حقوق بشر امروزی، اشارهای نشده است. به نظرم بهتر بود به جای واژه خودفرمانروایی، از کلمه آزادی استفاده میشد. بهتر بود خودفرمانروایی را پس از شریعت بررسی میکردند که آیا پس از ابلاغ شریعت برای خودفرمانروایی جایگاهی دیده شده است یا خیر؟
در پایان این جلسه دکتر عبدالرحیم سلیمانی مولف کتاب در پاسخ به مباحث مطرح شده توسط ناقدین گفتند:
از فرمایشهای هر سه استاد بزرگوار استفاده کردم و از ایشان بسیار ممنونم. در پاسخ به ایراد آقای دکتر شریعتمداری که فرمودند عنوان با محتوا ناسازگار است باید بگویم که من در فصل اول و دوم گفتهام که خودفرمانروایی اساس حقوق بشر است. ممکن است کسی بگوید این ادعا مستند یا مستدل نیست. در این کتاب میخواهیم بگوییم که انسان به سرنوشت خودش حاکم باشد و همه چیز را خودش بسنجد و این یک بحث حقوق بشری است. در حقوق بشر، بحث خودفرمانروایی نیامده است ولی از بعد از رنسانس فیلسوفان سعی کردهاند که این بحث را مطرح کنند. عصر جدید با خودفرمانروایی انسان آغاز شده و مهمترین دستاورد آن حقوق بشر است.
آقای دکتر شریعتمداری فرمودند که خدافرمانروایی را میتوان پذیرفت. من هم با ایشان هم عقیده هستم. خودفرمانروایی و خدافرمانروایی در طول یکدیگر هستند و خدا از طریق عقل انسان با او سخن میگوید. درباره عقل بحثهای زیادی شده است. به نظر من باید عقل ما بگوید که مثلا من در زمینه عبادت هیچ اطلاعی ندارم و باید عقل بگوید که لازم است تعبد کنیم. مثل اینکه انسان پیش پزشک میرود و همین که مطالعه میکند و بهترین پزشک را انتخاب میکند و خود را به پزشک میسپارد، این عقل انسان است که انسان را به پزشک میسپارد. انسان باید خودش حاکم خودش باشد.
آقای دکتر میرموسوی فرمودند که افلاطون میگوید به کارشناس مراجعه کنید و این میشود دیگرفرمانروایی. به نظر من این دیگرفرمانروایی نیست. چون ما خود آن را میسنجیم و هنگامی که تحقیق میکنیم و مشورت میکنیم از آنجا که عقل در معرض خطاست، بالاخره بعد از مشورت باز خود شخص مقدمات را میسنجد و تصمیم میگیرد که این هم میشود همان خودفرمانروایی.
اینکه عقلانیت با خودفرمانروایی دو چیز جداگانه است یا خیر؟ باید گفت چون تنها ابزار تشخیص انسان عقلش است و راه دیگری جز عقل برای شناخت ندارد، بنابراین وقتی میخواهد فرمانروای خودش باشد، تنها از عقل خود بهره میگیرد. درست است که عقل نیازمند برخی چیزهای دیگر است؛ اما وقتی حکمی صادر کرد، این حکم مقدم بر هر چیز دیگری میشود.
در مورد اینکه مفهوم حق روشن نشده است، باید بگویم من چند تعریف از عقل، در این کتاب نقل کردهام و در مورد اینکه خودفرمانروایی اصل زیربنایی حقوق بشر است، کانت میگوید که انسان نباید تن به دیگرفرمانروایی دهد و خود باید فرمانروای خود باشد. پل تیلیش میگوید، قبل از عصر جدید دیگرفرمانروایی و در عصر جدید خودفرمانروایی حاکم است. به نظر من اگر انسان از عقل خود بهره بگیرد و فرمانروای خود باشد، عقل او را به سوی خدا راهنمایی میکند و این با خدافرمانروایی قابل جمع است. برخی مثل اشاعره عقل را به معنای منبع قبول ندارند ولی به عنوان ابزار قبول دارند. منظور ما در این کتاب از خودفرمانروایی، منبع بودن عقل است.