
افتخارآفرینی در چهل و دومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (۱۴۰۳)
1403-12-11
«برنامه ۲۴۷» رادیو اینترنتی دانشگاه مفید منتشر شد
1403-12-18
گزارش تفصیلی نشست علمی معرفی کتاب: «هنر داستانی در قرآن»
به گزارش روابط عمومی دانشگاه مفید، نشست علمی معرفی کتاب: «هنر داستانی در قرآن» نوشته محمد احمد خلف الله، به همت مرکز مطالعات قرآن، روز سه شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ با ارائه دکتر محسن آرمین (مترجم کتاب) و دبیری علمی دکتر حامد شیواپور (عضو هیات علمی دپارتمان الهیات دانشگاه مفید) بصورت مجازی و با مشارکت اساتید، دانشجویان و پژوهشگران علاقه مند به مباحث قرآنی برگزار شد.
گزارش تفصیلی:
دکتر شیواپور:
بسم الله الرحمن الرحیم. مجدداً خدمت آقای دکتر آرمین عزیز سلام عرض میکنم و از ایشان بسیار متشکرم که دعوت ما را پذیرفتند و در مورد این کتاب بسیار مهم با هم گفتگو خواهیم داشت. اگر آقای دکتر آرمین اجازه بفرمایند، مختصراً توضیحاتی عرض میکنم وبعد سوالاتی نیز خدمت ایشان مطرح میکنم. دوستان مطلع هستند که کتاب «الفن القصصی فی القرآن الکریم» اثر بسیار مهمی است از محمد احمد خلف الله، شاگرد برجسته امین الخولی و یکی از چهرههای شاخص جریان مکتب ادبی در مصر. تا جایی که من میدانم، اولین چاپ آن مربوط به ۱۹۵۱ بوده و در این مدت بحثها و حواشی زیادی را برای خود نویسنده در مصر ایجاد کرده و در کشور ما نیز درباره این کتاب تاکنون گفتگوهای زیادی صورت گرفته است. یکی از سوالاتی که خواهم داشت این است که چرا این کتاب دیر ترجمه شده و انتظار میرفت که چنین کتابی با این مختصات و ویژگیها زودتر به زبان فارسی ترجمه شود. به هر حال این کتاب در بحث قصههای قرآنی دیدگاه خاصی دارد که انشاءالله از زبان دکتر آرمین خواهیم شنید. این کتاب را سال گذشته، نشر نی منتشر کرده است. در مورد کیفیت نشر و مسائل مربوط به ترجمه، انشاءالله من خدمت آقای آرمین خواهم بود. آقای دکتر آرمین من بیش از این وقت شما را نمیگیرم. مقدمتاً اگر نکته خاصی دارید بفرمایید تا سوالاتی که آماده کردهام از خدمت شما بپرسم.
دکتر آرمین:
مجدداً سلام عرض میکنم خدمت عزیزان و خیلی خوشحال هستم که به لطف آقای دکتر شیواپور فرصتی پیش آمد که خدمت شما باشم. من در خدمت شما هستم. فقط به عنوان یک مقدمه کوتاه عرض میکنم که مسئله قصه، آن هم قصه قرآنی یکی از مسائلی بود که مدتها بلکه سالها ذهن من را مشغول کرده بود و در فکر بودم و یادداشتهایی هم تهیه کرده بودم. به هر حال کارهای مرحوم نصرحامد ابووزید و مرحوم جابری را دیده بودم و برخی از آثار آنها را هم ترجمه کرده بودم، مخصوصاً کتاب «رهیافت به قرآن» اثر جابری که یک بخش مهمش به قصه در قرآن اختصاص دارد. شاید نیمی از کتاب به قصه در قرآن اختصاص دارد. وقتی این کتاب را ترجمه میکردم، انگیزه من برای اینکه مطلبی یا چیزی درباره قصه قرآنی داشته باشم بیشتر شده بود و منابع و یادداشتهایی را فراهم کرده بودم تا فرصتی دست دهد و اثری را تألیف بکنم. این کتاب را مرور کرده بودم، اما وقتی کتاب را به دقت خواندم تا فیشبرداری کنم، دیدم که واقعاً این اثر خیلی متفاوت با دیگر آثاری است که در این حوزه منتشر شده است و شاید به جرات میتوانم بگویم به رغم اینکه به چند دهه پیش برمیگردد، اما اثری به این جامعیت ما در حوزه قصه قرآنی نداریم.
از طرف دیگر، از شما چه پنهان که مقالاتی که در نشریات علمی چاپ شدهاند، عمدتاً در نقد این کتاب و رد نظریه خلفالله بودهاند. احساس من این بود که نویسندگان عموماً، نمیخواهم بگویم همه، اما اکثراً کتاب را نخواندهاند و اگر نقلی هم از کتاب میکنند، ظاهراً نقلهای گزینشی است و یک مقدار احساس میکردم که این کتاب مظلوم واقع شده و بدون اینکه خوانده شود، همه در حال نقد آن هستند.
انگیزه من بیشتر شد برای اینکه کتاب را ترجمه بکنم. یادداشتهایی هم که داشتم، منصرف شدم از اینکه اثر مستقلی را در این زمینه بنویسم و به این نتیجه رسیدم که آنچه که میخواهم بگویم، به صورت فشرده در مقدمه کتاب بیاورم. هرچند که متعارف نیست وقتی کاری ترجمه میشود، مترجم یک مقدمه مبسوط و مفصل به کتاب ضمیمه بکند و نظر خودش را بگوید، ولی در عین حال چون دیدم دیگر ضرورتی برای منتشر کردن یک اثر مستقل نیست، از همین فرصت استفاده کردم و اگر نکتهای به ذهنم میرسد، مقدمهای به اصطلاح قلمی نتیجه شد.
دکتر شیواپور: بله، ممنونم آقای دکتر. اگر در مورد نویسنده، سابقه علمی و جایگاهش به ویژه در مکتب ادبی قرآن و بین شاگردهای امین الخولی توضیح بفرمایید، ممنون خواهم شد.
دکتر آرمین: خلفالله جزو نویسندگان و متفکران معاصر است. ایشان سال ۱۹۹۱ فوت کردند. ایشان از شاگردان بلاواسطه امین الخولی هستند و دانشآموخته دانشگاه الازهر در رشته ادبیات هستند. یعنی رشته تخصصیاش هم قرآن و تفسیر قرآن و اینها نیست و از منظر ادبی هم اساساً با قرآن آشنا شده است. رساله فوق لیسانسش هم تا آنجا که خاطرم هست در مورد جدل در قرآن است، یعنی بررسی جنبههای ادبی جدل در قرآن.
ایشان به شدت تحت تأثیر امین الخولی است که صاحب مکتب تفسیر ادبی است و واقعاً پایهگذار نظریه نسبتاً جدیدی در حوزه تفسیر است. ایشان رساله دکترایش را هم به همین دلیل به بررسی مسئله قصه قرآنی از منظر ادبی اختصاص داد و کار بسیار مهمی بود. نظریه بسیار جدیدی مطرح کرده بود. مثل هر نظریه جدیدی مخالفت زیادی هم علیه او صورت گرفت به طوری که رسالهاش اصلاً به رغم اینکه تأیید شده بود در دانشگاه، ولی به خاطر فضاسازیهایی که صورت گرفت، گویی که ایشان وحیانیت قرآن را زیر سوال میبرد، در دانشگاه رد شد و از ایشان خواسته شد که اثر دیگری را تهیه بکند و به عنوان رساله تقدیم بکند به دانشگاه که جدلها و مجادلات خیلی سختی صورت گرفت.
در این کتاب «الفن القصصی» ایشان به عنوان مقدمه، به طور مبسوطی به این مسئله میپردازد. کملطفیهایی که شده و برخوردهای ناشایست و غیرعلمی که با او صورت گرفته، نقش محافل بیرون دانشگاه و فشارهایی که روی دانشگاه آوردند و برخی از شخصیتهای دانشگاهی که علیالقاعده باید از موضع هویت علمی برخورد میکردند و دفاع میکردند از کار ایشان، حداقل به عنوان یک تحقیق و یک پژوهش خوب، این اقدام را نکردند، بلکه با محافل دینی بیرون دانشگاه الازهر همراه شدند. اینها را مفصل ایشان آورده و من البته آن بخش را دیگر ترجمه نکردم، به خاطر اینکه احساس کردم این بحث فقط یک بحث تاریخی است و دعواهایی است که بعد از انتشار این اثر بین خلفالله و مخالفان درگرفته و ربط مستقیمی به اثر ندارد. بنابراین آن را نیاوردم. اما به عنوان مقدمه، بخش دیگری از متن اصلی را به عنوان به جای مقدمه ترجمه کردم که نامهای است که ایشان به دکتر عبدالحمید بدوی پاشا نوشته چون دکتر بدوی پاشا هم ظاهراً نظری به این کتاب داشته، اما نقدهای ایشان با بقیه نقدها و کارهای منتقدینی که از موضع خصمانه برخورد کردند، متفاوت بوده است. به خاطر احترامی که برای عبدالحمید بدوی پاشا، که یک مقام رسمی هم بوده در وزارت فرهنگ، قائل بوده، ایشان هم خیلی با احترام به نقدهای او پاسخ و دیدگاهش را تبیین میکند. این را به عنوان مقدمه آوردم که بیانگر فضایی باشد که برای این کتاب به وجود آمده، ولی از آن بخشی که دیگر بیشتر به جنجالها مربوط بوده، از آن دیگر صرفنظر کردم.
این یک مقدمهای است از خلفالله. کار ایشان در این زمینه تحلیل و تحقیق بسیار جامعی است و من اثری به این جامعیت درباره قصه قرآن ندیدم. هرچند کتابهای زیادی نوشته شده، اما کار ایشان دو ویژگی دارد: یکی جامعیتش و دوم ابتکاری بودن و نوآورانه بودن کار است که در کارهای دیگر متأسفانه مشاهده نمیشود. اکثر کارها تکرار کارهای دیگران است، حالا به زبانهای دیگر، ولی کار ایشان کار ابتکاری و حرف جدیدی است که البته به همان اندازه که جدید است، طبعاً دارای مشکلاتی هم هست که طبیعی است برای گام نخست که برداشته میشود، به هر حال خالی از اشتباه و خطا نیست.
ایشان البته آثار دیگری هم دارد. اخیراً هم اثر دیگری از ایشان به نام «مفاهیم قرآنی» به فارسی ترجمه شده که آقای میرفخرایی ترجمه کرده و آقای میرفخرایی ویراستار همین کتاب «هنر داستانی» هم هست. آن کتاب هم کتاب بسیار خوبی است، اما عرض کردم مشهورترین اثر ایشان همین کتاب «الفن القصصی» است.
دکتر شیواپور: اگر بفرمایید که اصل ادعای آقای خلفالله در این کتاب در قصههای قرآنی چیست تا مشخص بشود که اگر مخالفتی و نقدی هم صورت میگیرد، دقیقاً با چه ایدهای است، ممنون خواهم شد. البته باز هم تکرار میکنم که به هر حال خوانندهها و علاقهمندان باید خود کتاب را مطالعه کنند.
دکتر آرمین: من البته به این پرسش شما، میتوانم یک پاسخ خیلی کوتاه بدهم و میتوانم یک پاسخ نسبتاً تفصیلی بدهم، ولی فکر میکنم که برای اینکه نظر ایشان تبیین بشود، باید با یک نگاه تبارشناسانه و متن و منطق بینامتنی نظریه او را مطرح کنیم تا دقیقاً مشخص بشود که آبشخورهای نظریه ایشان چیست و دقیقاً ایشان چه میخواهد بگوید. به هر حال مطابق نظریه بینامتنی، هیچ متنی در خلأ شکل نمیگیرد. هیچ اثر هنری یا نظریهای در خلأ شکل نمیگیرد، بلکه در ذیل یک فضای گفتمانی پدید میآید.
دوستان مستحضر هستند که در جریان اصلاح اندیشه دینی، به ویژه تفسیر قرآن، و در واقع تفسیر نوین قرآن پایهگذارش شیخ محمد عبده است. ریشههای نظریه خلفالله را باید در اندیشههای عبده و بعد در اندیشههای استادش امین الخولی دید. لذا باید این دو نظریه را یک مقدار در موردش صحبت بکنیم تا دقیقاً مشخص بشود که خلفالله چه میخواهد بگوید.
عبده معتقد بود که قرآن کتاب هدایت است و تفسیر آن باید در خدمت تبیین و تشریح هدایتهای الهی باشد و به کار هدایت انسان بیاید. به همین سبب، بحثهای جزئینگرانه و بعضاً فنی و بیحاصلی که در بسیاری از تفاسیر سنتی وجود دارد، عبده با آنها مخالف بود و مفسران گذشته را متهم میکرد به اینکه بیش از آنکه به متن بپردازند، به جنبههای حاشیهای و نکات بیربط توجه میکنند. به عنوان مثال، وقتی شما به تفسیر فخر رازی مراجعه میکنید، میبینید که در این تفسیر، همه چیز هست به جز تفسیر. ابوحیان هم به این موضوع اشاره کرده و میگوید که در این تفسیر، همه چیز هست به جز تفسیر.
عبده به این نکته اشاره میکند که هدف قرآن، موعظه و عبرتآموزی است، نه بیان تاریخ. او میگوید که قصص قرآن از عقاید حق و باطل حکایت میکند و سنتهای درست و غلط را گزارش میدهد. بنابراین، حکایت قرآن از عبرت و هدایت فراتر نمیرود و در عبارت و سیاق اسلوب قرآن، مطالبی میآید که بر بیان امور نیک و ناپسند دلالت دارد.
البته عبده واقعنمایی داستان قصه قرآنی یا کاشفیت قصه قرآنی از امر واقع را انکار نمیکند، بلکه معتقد است که هدف قرآن اساساً آموزش تاریخ نیست. لذا از ماجرای پیامبران و اقوام گذشته گزیدههایی را نقل میکند، اما خیلی مقید به رعایت ترتیب تاریخی حوادث نیست.
پس از آن، شیخ امین الخولی که از شاگردان با واسطه عبده است، نظریه جدیدی را مطرح میکند و میگوید که قرآن برای هدایت است، اما قرآن یک شاهکار ادبی است. او میگوید که قرآن یک اثر ادبی جاودان است و چه از منظر دینی به آن نگاه کنیم و چه از منظر ادبی، قرآن یک شاهکار ادبی است. امین الخولی استدلال میکند که اعجاز قرآن در وجه ادبی و بلاغی آن نهفته است. او میگوید که این دعوت فقط برای نکوهش غیرمسلمانان و مشرکان نبوده، بلکه برای اینکه آنها به بررسی دقیق قرآن بپردازند تا ببینند آیا قرآن همانگونه که تصور میکنند، برساخته یک ذهن جادو زده است یا خیر.
بنابراین، از این حیث که قرآن یک اثر ادبی فاخر است، باید پیش از هر چیز با قرآن به عنوان یک متن ادبی برخورد کرد و برای فهم آن از روش بررسی متون ادبی استفاده کرد. او میگوید که نخستین هدف تفسیر، فهم ادبی خالص و محض این کتاب است و بدون در نظر داشتن هیچ پیششرط دیگری، بر پایه همین برداشت، راه دستیابی و روش تحقیق در قرآن را ارائه میدهد.
خلاصه اینکه تفسیر امروزی به گمان امین الخولی، پژوهش ادبی با روششناسی صحیح و جامعنگر در قرآن کریم است. نخستین هدف تفسیر، فهم ادبی خالص و محض این کتاب است.
اگر این دو دیدگاه را در کنار هم قرار دهیم، چیزی که خلفالله به آن میرسد، این است که اگر زبان قرآن در توصیف پدیدههای جهان، زبان ادبی است، تاریخ هم یک واقعیت هستیشناسانه است. بنابراین، زبان قرآن در قصهها باید زبان ادبی باشد. توصیفی که قرآن ارائه میدهد از تاریخ، باید یک توصیف کاملاً ادبی و هنری باشد. لذا قصههای قرآن بیشتر به رمان نزدیک است تا بیان واقعیات تاریخی.
خلفالله بر این اساس نتیجه میگیرد که در قصه چه اتفاقی میافتد. نویسنده یک واقعیت تاریخی را میبیند و از آن الهام میگیرد. این واقعیت تاریخی را به کمک قوه خیال و خلاقیت خود پرورش میدهد و عناصری را به این واقعیت اضافه میکند تا در نتیجه یک اثر ادبی را بیافریند که برای خواننده کاملاً جذاب باشد و خواننده را به خود جذب کند.
او میگوید که قصههای قرآنی از این منظر، با واقعیت تاریخی بیارتباط نیستند. از واقعیت تاریخی استفاده شده، اما اینکه فکر کنیم عین واقعیت تاریخی را دارد گزارش میکند، اصلاً اینطور نیست. چون هدف قصه در واقع موعظه و برانگیختن مخاطب و هدایت اوست. بنابراین، داستانهای تاریخی در واقع برای قرآن بهانهای هستند برای اینکه چنین اثری را در مخاطب ایجاد کند. لذا ما نباید در قصههای قرآنی به دنبال این بگردیم که اگر به کسی یا حادثهای نسبت میدهد یا شخصیتی را در قصه میآفریند، لزوماً اینها مطابقت با واقع داشته باشد و به اصطلاح قصه قرآنی کاشف از امر واقع باشد. خلفالله همچنین قصهها را به سه قسمت تقسیم میکند: قصههای تمثیلی، قصههای تاریخی و قصههای اسطورهای. در مورد قصههای تاریخی، ایشان میگوید که اگر ما بپذیریم که قصههای تاریخی مانند بسیاری از رمانهای تاریخی واقعاً یک الهامی از واقعیت تاریخی هستند و نویسنده آن را پرورش میدهد، با قصه قرآن هم باید از همین منظر برخورد کنیم.
منتها در اینجا یک نکته هست و آن نکته این است که هرچه حادثه تاریخی دورتر باشد و ما گزارشهای موثق کمتری از آن حادثه داشته باشیم، طبعاً نقش قوه خیال نویسنده بارزتر خواهد بود. هرچه این حادثه تاریخی مستندتر باشد و نزدیکتر به ما باشد و به اصطلاح اسناد و مدارک بیشتری از آن وجود داشته باشد، نقش واقعیت بیشتر میشود و نقش خیال کمتر میشود.
به این ترتیب، برخی از قصههای قرآن که در درازنای تاریخ رخ دادهاند و در دوران کهن هستند، ممکن است جنبههای شاعرانهتر و خیالینتری پیدا کنند، در حالی که برخی که نزدیکتر هستند، ممکن است واقعنمایی بیشتری داشته باشند. البته خود آقای خلفالله هم متوجه این نکته است و اگر بخواهد به لوازم این نظریه بپردازد، ممکن است مشکلاتی به وجود بیاید و تعدیلهایی هم در حرفهایش انجام دهد.
در هر حال، این کلیت دیدگاه ایشان در مورد قصه قرآنی است و به همین دلیل هم به شدت مورد هجوم قرار گرفته که تو معتقدی که به قرآن باطل راه پیدا کرده است. در حالی که قرآن میگوید که ما این قصهها را به حق بر تو نازل کردهایم. البته ایشان پاسخهایی دارد و میگوید وقتی اینجا به حق نازل شده یا این قصهها را به حق میخوانیم، در واقع منظور از حق این نیست که مطالب عین واقعیت تاریخی باشد، بلکه منظور این است که آن مراد و هدف قصه که موعظه و هدایت باشد، آن نتایج این قصه حق است، نه خود اجزای قصه.
دکتر شیواپور: بسیار خوب، خیلی ممنون آقای دکتر. اگر بفرمایید که آیا آقای خلفالله در این کتاب به جزئیات داستانهای قرآنی و تفاوتهای آنها با متون دیگر اشاره کرده است یا خیر، ممنون میشوم.
دکتر آرمین: بله، آقای خلفالله در کتابش به این نکته اشاره میکند که داستانهای قرآنی به نوعی با داستانهای موجود در متون دیگر، به ویژه متون دینی یهودی و مسیحی، در ارتباط هستند. او به این موضوع میپردازد که چگونه قرآن برخی از داستانها را به شیوهای متفاوت روایت میکند و این تفاوتها میتواند ناشی از هدفهای خاص قرآن باشد.
به عنوان مثال، در داستان ذوالقرنین و اصحاب کهف، خلفالله به این نکته اشاره میکند که قرآن به جای تمرکز بر جزئیات تاریخی، بیشتر بر روی پیامهای اخلاقی و عبرتآموزی تأکید دارد. او میگوید که این داستانها به نوعی به مخاطب یادآوری میکنند که چگونه باید از تجربیات گذشتگان عبرت بگیرد و به سمت هدایت و اصلاح رفتار خود حرکت کند.
در واقع، خلفالله معتقد است که قرآن به جای اینکه به جزئیات تاریخی بپردازد، بیشتر به جنبههای معنوی و اخلاقی داستانها توجه دارد و این یکی از ویژگیهای بارز قصههای قرآنی است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که این رویکرد میتواند به فهم عمیقتری از متن قرآن و پیامهای آن منجر شود.
به عنوان مثال، در داستان ذوالقرنین، خلفالله به این نکته اشاره میکند که قرآن به جای تمرکز بر شخصیت تاریخی ذوالقرنین، بیشتر بر روی پیامهای اخلاقی و اجتماعی که از این داستان استخراج میشود، تأکید دارد. او میگوید که هدف قرآن از نقل این داستان، هدایت انسانها به سوی تفکر و عبرتآموزی است و نه صرفاً بیان یک واقعه تاریخی.
در مورد اصحاب کهف نیز، خلفالله به این نکته اشاره میکند که قرآن به جای ارائه جزئیات دقیق درباره زندگی و زمان آنها، بیشتر بر روی مفهوم ایمان و پایداری در برابر چالشها تأکید دارد. این رویکرد به مخاطب یادآوری میکند که ایمان و اعتقاد به خداوند میتواند انسان را در برابر مشکلات و چالشهای زندگی یاری کند.
به طور کلی، خلفالله در کتابش سعی میکند تا نشان دهد که قصههای قرآنی به عنوان ابزارهایی برای هدایت و تربیت انسانها عمل میکنند و این هدف، مهمتر از جزئیات تاریخی آنهاست. او بر این باور است که این رویکرد میتواند به درک عمیقتری از قرآن و پیامهای آن منجر شود و به مخاطب کمک کند تا از داستانها عبرت بگیرد و در زندگی خود به کار ببندد.
