فرم سلامت دانشجویان جدیدالورود (مهلت تکمیل تا 30 آذر 99)
1399-09-04کارگاه آموزشی: «علم محکم و متشابه» برگزار می شود
1399-09-10به گزارش روابط عمومی دانشگاه مفید، نشست علمی: «همروی روش شناختی و روشهای ترکیبی» روز دوشنبه 26 آبانماه 1399 در دانشگاه مفید برگزار شد. در این نشست علمی دکتر سید صادق حقیقت، استاد تمام و رییس دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه مفید، به ارائه بحث پرداختند.
(فایل صوتی این نشست در کانال تلگرامی استاد حقیقت با نشانی s_sadegh_haghighat@ و متن زیر از وب سایت ایشان با آدرس: پایگاه اطلاع رسانی سید صادق حقیقت «بخش مصاحبه ها و یادداشت ها» قابل دسترسی است)
بسم الله الرحمن الرحیم
نظریه همروی چهار سطح دارد: همروی معرفت شناختی، همروی روش شناختی، همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، و همروی سنت و تجدد. بحث این جلسه در حوزه دوم مطرح میشود. در ویراست سوم کتاب همروی روش شناختی بر اساس و مبنای کثرت گرایی روش شناختی مطرح شده بود و این ساختار در کل کتاب وجود داشت. در ویراست دوم که 170 ص اضافه شده است، مبنای دیگری با عنوان «روشهای ترکیبی» اضافه شده که این نشست به نسبت سنجی آن دو مفهوم (همروی روش شناختی و کثرت گرایی روش شناختی) با این روش جدید اختصاص دارد.
كتاب روش شناسی علوم سیاسی پس از طرح كلياتی درباره روش و روششناسی، مباحث روششناسانه خود را از اثباتگرايی و كاركردگرايی شروع كرده، و سپس به نقد آنها در قالب روشهای تفهّمی و پسامدرن مینشيند. اين دوگانگی در روشها به خارج شدن يك رقيب از صحنه ختم نمیشود؛ بلكه همواره كارآمدیها و كاستیهای يك روش با نقاط قوت و محدوديتهای ديگر روشها مقايسه ميیشود. طبقهبندی روشها در كتاب حاضر بر يگانگی يا تعدد روشهاي علوم طبيعی و علوم انسانی بنا نهاده شده است. اگر نظريههای موجود در روششناسی را به سه موج تقسيم كنيم، تناسب زيادی با فصلبندی كتاب حاضر خواهد داشت. موج اولِ روششناسی شامل اثباتگرايی، ابطالگرايی و نظريههای لاكاتوش و كوهن و فايرابند است. ماترياليسم ديالكتيك، تاريخگرايی، جامعهشناسی معرفت، پديدارشناسی و هرمنوتيك، ساختارگرايی و پساساختارگرايی، و نظريههای پسامدرن زيرمجموعه موج دوم روششناسی قرار میگيرند. موج سومِ روششناسي به شكلي درصدد است بين نظريههای فوق جمع كند، مثل رئاليسم انتقادي بسكار، راه سوم گيدنز، و نظريههای بودريو، هابرماس و رورتی. در كتاب حاضر، موج اول و دوم به ترتيب در قالب فصول فوق مطرح شدهاند. موج سوم هم در قالب نظريه همروی و راه سوم در جایجای كتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
سطح دوم همروي در ویراست جدید کتاب به مباحث روششناسانه (و كتاب حاضر) اختصاص دارد. در جایجای كتاب از همروی متنگرايی و زمينهگرايی، همروی روشهای كمّی و كيفی (و حتی تفهّمی)، و همچنين راه سوم در مسئله ساختار/كارگزار بحث به ميان خواهد آمد. اين دوگانهها هرچند ضد هم مینمايند، اما به تعبير امام علی(ع) قابل جمع به نظر می رسند؛ و شرط رسيدن به هدف، آن است كه بين آنها آشتی برقرار كنيم: «من استصلح الاضداد بلغ المراد». متفكرانی همچون گيدنز و بسكار، سرآمدان موج سوم روششناسی محسوب ميشوند. همانگونه كه گيدنز در مسئله ساختار/كارگزار به «راه سوم» اعتقاد دارد، به نظر میرسد اين راهحل بينابينی، از مشكلاتِ تأكيد بر ساختار يا كارگزار مبرا باشد. حتی در تعريف مفاهيم نيز بايد توجه داشته باشيم كه، به قول نيچه، بسياری از مفاهيم در روند تاريخی شكل گرفتهاند و نمیتوانند صرفاً به شكل متنگرايانه مورد تحليل مفهومی قرار گيرند. به نظر میرسد روشهای كمّی در حد خود كارآييیهای زيادی دارند، همچنانكه در مقابل، روشهای كيفی از قابليتهای زيادی برخوردارند. بدين سبب، میتوان از همروی روشهای كمّی و كيفی سخن گفت. فيشر و استنر نشان دادهاند كه چگونه میتوان با روش پديدارشناسانه بين روشهای كمّی و كيفی جمع كرد. در فصل بعد نيز خواهيم ديد كه چگونه پيير بورديو، روشهای كمّی و كيفی را تلفيق میكند. علاوه بر آن، به نظر میرسد بتوان از همروی اين گونه روشها با روشهای تفهّمی نيز سخن گفت. به اعتقاد پورتا و كيتينگ، مصاديق مورد مطالعه در مسائل اجتماعی دو دسته است: مواردی كه بسيار پيچيده است، و مواردی كه از پيچيدگی كمتر برخوردار میباشد. روش كمّی در مورد اول ناكارآمد، و در مورد دوم كارآمد به نظر ميرسد. به عبارت ديگر و بر اساس ادبيات همروی، موارد روشنتر را میتوان با روشهای كمّی انجام داد؛ همانگونه كه موارد پيچيدهتر را بايد به تحقيقات كيفی و تفهّمی واگذارد.
اینک، نوبت به طرح ديدگاه كثرتگرايانه حاكم بر نوشتار حاضر میرسد. تفاوت پژوهش چند روشی با پژوهش تركيبی در اين است كه در پژوهش چند روشی روشها با يكديگر تركيب نمیشوند. كثرتگرايی روششناختی و همروی روششناختی تا حد زيادی مترادفاند، جز اين كه در كثرتگرايی، صِرف اعتبار روشهای مختلف مد نظر است، در حالی كه در همروی به تعامل و تلاقی روشها نيز عنايت وجود دارد. لازمه كثرتگرايی روششناختی، بسنده نكردن به جنبههای مثبت و كارآمد يك روش است. بر اساس همروی روششناختی، امكان تركيب روشهايی كه به ظاهر متضاد میرسند نيز وجود دارد. البته، معيار مهم آن است كه مبانی معرفتی روشهايی كه میخواهند با هم تركيب شوند، متناقض نباشند. به اعتقاد السدير مكاينتاير، ديدگاه معاصر در باره جهان ـ حتی ديدگاه ماركسيستی ـ عمدتاً وبری است، و بر ارزشهای غيرقابل تحويلی تكيه میزند كه آيزايا برلين نظاممندترين و قویترين مدافع آن به شمار میرود. وي اين ديدگاه را عقلاً قابل تأييد نمیداند. مكاينتاير در سنتگرا بودن خود مونيست نيست، و اذعان دارد كه: «چندين تصور رقيب و بديل در باب فضيلت وجود دارند، اما حتی در سنتی كه من تبيين كردهام نيز مفهوم اصلی واحدی وجود ندارد». علت اين مسئله آن است كه «خود مفهوم فضيلت تغيير شكل میيابد». بنابراين از ديدگاه وی، كثرتگرايی معرفتشناسانه و روششناسانه مدرن قابليت نقد دارد.
باری، تركيب روشها سابقه تاريخی دارد؛ و امروزه به شكل خاص در ايالات متحده، كتب و مجلاتی در اين خصوص به رشته تحرير درآمدهاند.[1] در ايران نيز تحقيقاتی با روش تركيبی صورت پذيرفته است.[2] اولين تلاش در دهه 1960 توسط كمپل و فيسك تحت عنوان «سهگوشسازی»[3] انجام شد. ادعا اين بود كه برای شناخت پديدهها و ويژگیهای آنها، در صورت نياز، میتوان از بيش از يك روش بهره برد.[4] دنزين نيز از اين اصطلاح در سال 1978 استفاده كرد. از نظر وی، «سهگوشسازی» يا «زاويهبندی» عبارت است از: «تركيب روشهای مختلف در يك مطالعه بر روی يك پديده مشابه»؛ و چهار گونه میتواند داشته باشد: 1. زاويهبندی داده (بهرهگيری از چند منبع داده گوناگون)، 2. زاويهبندی پژوهشگر (بهرهگيری از چند پژوهشگر در يك مطالعه)، 3. زاويهبندی نظريه (بهرهگيری از چند نظريه يا ديدگاه به منظور تفسير نتايج يك مطالعه)، و 4. زاويهبندی روششناسی (بهرهگيری از چند روش مطالعه بهمنظور بررسی سؤال پژوهش). تاد جيك در سال 1979 از عنوان «روش تركيبی» براي همروی روشهای كمّی و كيفی در پژوهشهای علوم اجتماعی استفاده كرد. به اعتقاد تشكری و كرِسوِل، «پژوهش تركيبی مطالعهای است كه پژوهشگران با استفاده از رويكردها يا روشهای پژوهش كمّی و كيفی، اقدام به گردآوری، تحليل و تركيب يافتهها و تفاسير بهدستآمده از روشهای مختلف، در يك مطالعه خاص میكنند».[5] به تعبير جانسون و همكاران، «پژوهش تركيبی نوعی پژوهش است كه پژوهشگر يا گروهی از پژوهشگران عناصر رويكردهای پژوهش كمّی و كيفی را بهمنظور افزايش وسعت و عمق درك و تأييد، با همديگر تركيب میكنند».[6] مهم آن است كه در اين گونه تحقيقها، يك روش نقاط ضعف روش ديگر را جبران میكند، و در نتيجه تفسير جامعتری ارائه میشود.[7] گرين و همكارانش در تبيين دلايل پژوهشهای تركيبی به پنج دليل اشاره نمودهاند: زاويهبندی (همگرايی و تأييد نتايج مكتسبه از مطالعات گوناگون صورتپذيرفته در ارتباط با يك پديده مشابه)، تكميل[8] (گسترش، افزايش، تجسم و واضحسازی نتايج حاصل از يك رويكرد توسط رويكرد ديگر)، توسعه[9] (بهرهگيری از نتايج يك رويكرد بهمنظور آگاه شدن از روشهای ديگر)، آغاز[10] (كشف تناقضات و تضادهايی كه به شكلگيری دوباره سؤال پژوهشی منجر میشود)، و گسترش[11] (وسعت بخشيدن به عمق و دامنه پژوهش با بهرهگيری از روشهای متفاوت برای عناصر پژوهشي مختلف).[12]
مورس در سال 1991 دو نوع زاويهبندی همزمان[13] و متوالی[14] را مطرح نمود. در روش اول، از روشهای كمّی و كيفی استفاده میشود، و به شكل همزمان در مرحله جمعآوری دادهها، اثر متقابل بين دو منبع موردتوجه قرار میگيرد. سهگوشسازی متوالی زمانی است كه نتايج رويكرد كمّی يا كيفی، در اجرای رويكرد بعدی ضروری تشخيص داده میشود. به نظر كرسول و همكاران، پژوهشهای متوالی شامل سه طرح توضيحی، اكتشافی و تبديلی، و تحقيقهای همزمان نيز شامل سه طرح زاويهبندی، لانه گزيده و تبديلی ميشود.[15] همانگونه كه كرسول و همكارانش بيان كردهاند، در پژوهش تركيبی میبايست نسبت به سه مرحله تصميمگيری كنيم. نخست، اين كه از كداميك از چشماندازهای نظری يا همان پارادايمها و زيربناهای فلسفی استفاده خواهيم كرد. در مرحله دوم، بايد به شيوه جمعآوري دادهها و اولويتبندی آنها پرداخت؛ و نهايتاً بايد ديد چگونه میتوان دادهها را تحليل و تركيب كرد.[16] مدل فرآيند پژوهش تركيبی شامل هشت گام مشخص است: تعيين سؤال تحقيق، طرح تركيبی مناسب، جای دادن روش تركيبی يا مدل تركيبی در طرح پژوهش، جمعآوری دادهها، تجزيهوتحليل دادهها، تفسير آنها، مشروع كردن دادهها، و ترسيم نتايج و گزارش نهايی.[17]
در كتاب رهيافتها و روشها در علوم اجتماعی: ديدگاهی كثرتگرايانه، كه توسط پورتا و كيتينگ ويراستاری شده، اصطلاحهايی همانند همنهاد[18]، سهگوشسازی[19]، چشمانداز متكثر[20]، كثرتگرايی[21]، باروری (پيوند) متقابل[22]، تركيب[23] و پل زدن،[24] براي رساندن اين معنا استفاده شده است.[25] علاوه بر آن، ميتوان به دو اصطلاح ديگر نيز اشاره نمود: راه سوم[26] و ادغام[27]. همچنین، میتوان به «راه سوم» متفكرانی همانند گيدنز اشاره نمود. فيشر و استنر هم از واژه «ادغام» استفاده كردهاند.[28] حتي در روانشناسی (سياسی) نيز سخن از تلفيق دو رويكرد موقعيتگرايی[29] و خُلقگرايی[30] وجود دارد.[31] مفروض اين رويكرد آن است كه «هيچ چارچوب نظری نمیتواند همه چيز را توضيح دهد». برخي متفكران نيز از اهميت رياضيات و تحقيقات كمّي حتی در عصر پسامدرن سخن میگويند. آنها با تكيه بر «رياضيات و علم مدرن غربی» (WMSM)[32]، بر خلاف فراروايت ليوتار، معتقدند در اين زمان بايد به سمت و سوی تحقيقات تركيبی[33] برويم.[34] به قول كريستوفر لمونت، در عين استقبال از تكثر روششناختی، بايد به معيارهای منجسم در روشها نيز پایبند باشيم.[35] فراتحليل[36] دستيابی به حقيقت مشترك در پشت مطالعات علمی مفهومی و فردی متنوع براي زندگی بهتر است. چون فراتحليل دادههای به دست آمده از پژوهشهای مختلف را يكجا گرد هم میآورد، يافتههای آن اساسیتر از يافتههای مطالعات پژوهشی منفرد به حساب میآيد. فراتحليل سه مرحله دارد: شناسايی نتايج پژوهشها، تركيب نتايج پژوهشهای انتخاب شده و مقايسه آنها با يكديگر، و ارزشيابی نتايج فراتحليل به منظور كاهش خطا. همچنين، همانگونه كه اشاره خواهد شد، در خصوص متنگرايی و زمينهگرايی، به نظر میرسد «همروی»[37]آن دو كارآمدتر و به واقع نزديكتر باشد. نوع رويكرد به متنگرايی و زمينهگرايی بر تحليل متفكران تأثير مستقيم دارد. به طور مثال، برای لئو اشتراوس تنها مسئله مهم نوشته است و نه پس زمينۀ تاريخی، اقتصادی، يا روانشناسانۀ اثر».
نكته محوری آن است كه كثرتگرايی روششناختی و همروی روششناسانه، نياز به توجيه معرفتشناسانه دارد؛ به اين معنا كه مدعای فوق بايد مستدل شود. اگر دو روش از نظر معرفتشناختی غيرقابل جمع باشند، از آن حيث، نمیتوان بين آنها پل زد. مهمترين استدلال مخالفان كثرتگرايی روششناختی اين است كه مبانی معرفتشناسانه روشهای مختلف، معمولاً غيرقابل جمع هستند. كليت اين سخن درست به نظر میرسد و بر اين اساس، به اين قاعده كلی میتوان اشاره كرد كه شرط جمع دو روش آن است كه تناقضی از نظر معرفتشناسی به وجود نيايد. اما از سويی ديگر، بايد گفت به حيثيتهای مختلف میتوان بين چند روش جمع كرد. پورتا و كيتينگ در راستای توجيه مدعای خود، يعنی كثرتگرايی روششناختی، به چند مسئله مهم اشاره میكنند: اولاً علوم اجتماعی وظايف متعددی بر عهده دارد و همين مسئله باعث میشود بتواند از روشهای مختلف بهرهمند شود. ثانياً در علوم اجتماعی، مراحل مختلفی در تحقيق وجود دارد به شكلی كه میتوان در يك مرحله از روشی، و در مرحله ديگر از روشی ديگر استفاده كرد. همانگونه كه اشاره شد، ارسطو از دو روش و رهيافت مختلف در دو مرحله تحقيق خود استفاده كرده است. ثالثاً نكته مهمتر آن است كه علوم اجتماعی حيثيت جمعي دارد، نه حيثيت واحد؛ و بدين جهت، روشها و مهارتهای مختلف در آن میتواند مورد بهرهبرداری قرار گيرد. بدين سبب، بايد از «گفتوگوی روششناسیها و رهيافتهای مختلف» سخن گفت.[38] به قول هريتير، بهترين روش بستگی به مورد خاص دارد.[39] در دل همروی متنگرايي و زمينهگرايی، نسبيتی از دو حيث به چشم میخورد: در درجه اول، اين دو روش میتوانند با هم تركيب شوند، به شكلی كه از مزايای هر دو استفاده شود. متفكران مكتب كمبريج، و از جمله كوئنتين رابرت داتی اسكينر[40]، هم رويكرد زبانی خود را دارند و هم به زمينهها بهخوبی توجه ميكنند. در درجه دوم، بايد به ماهيت موضوع مورد مطالعه توجه كرد. به طور مثال، نقد عقل محض كانت را بايد با شيوه متمايل به متنگرايی، و نزاع دانشكدهها را با رويكرد زمينهگرايانه فهم كرد. شايد بتوان رويكرد فان اس در كلام و جامعه را نيز در اين زمره نام برد.[41] تفاوت متنگرايی و زمينهگرايی را در آثار متقدم و متأخر سيد جواد طباطبايي نيز میتوان مشاهده نمود. وي در كتبی همانند درآمدی بر تاريخ انديشه سياسی در ايران، زوال انديشه سياسی در ايران و ابنخلدون و علوم اجتماعی، متنمحور و در سه كتاب ديباچهای بر نظريه انحطاط، حكومت قانون و مكتب تبريز، زمينه محور و مبتنی بر مكتب آنال و روش اسكينر است.[42]
همچنين، نسبت متنگرايی و زمينهگرايی، میتواند در تفسير ما از عقل مؤثر باشد. از ديدگاه نظريه همرويی، اگر عقلِ مستقل و بنای عقلا، حجيت و اعتبار دارد، دليل آن را بايد در وديعهای جستوجو كرد كه خداوند در نهاد بشر قرار داده است و بنابراين، همواره اعتبار خواهد داشت. عقلي كه بين همگان مشترك است و انسانها بدون توجه به تعلقاتشان به آن رأی میدهند، همان دليل عقل مستقل است كه اصوليون از آن بهعنوان مستقلات عقليه ياد كردهاند. اگر عقلا، بما هم عقلا، بر سيرهاي بدون توجه به كيش، مليت، منافع، سلائق و مانند آنها حكم كردند، چيزی جز دليل عقل مستقل نخواهد بود. به بيان ديگر، هرچند عقل «حكم» میكند و بنای عقلا نوعی «رفتار» به شمار میآيد، اما اين دو با هم ارتباط دارند؛ و مبنای بنای عقلا، بما هم عقلا، همان حكم عقل است. ملاك كشف حكم عقل، اكثريت آراء و مانند آن نيست بلكه به تعبير روسو، بايد ملاكات لازم را داشته باشد. روسو نيز اراده عمومی را خطاناپذير میداند، اما ملاك آن الزاماً حكم اكثريت نيست. پس، میتوان به شكلی حكم عقل و عقلا را به هم بازگرداند. اين مبنا، هم جمع بين مبنای آخوند خراسانی (در دفاع از حسن و قبح عقلی)[43] و محمدحسين اصفهانی (در تفسير عقل به بنای عقلا)[44] است، و هم با آنچه قاضی عبدالجبار معتزلی گفته تطابق زيادی دارد. او معتقد است مراد از عقل همان حكم عقلاست؛ چرا كه عقلا وسيله كشف عقل محسوب میشوند.[45] دقيقاً به اين دليل عقل اعتزالی در زمان ما قابل احياست كه به حكم عقلا برگردانده شده و نتيجتاً در جزييات دخالت میكند. به طور مثال، قاضی عبدالجبار مسئله بردگی را با حكم عقل رد میكند. نسبت اين مسئله با متن و زمينه آن است كه عقل در مبانی تحليلی اصوليان، ارتباط چندانی با زمينه ندارد؛ در حالی كه اگر به بنای عقلا تفسير شود، زمينهمند و مرتبط با زمان و مكان خاص خواهد شد. به همين دليل، ضروری است تعريف عقل در تراث شيعي با توجه به نسبت آن با زمينه مورد بازبينی قرار گيرد. البته، اخيراً عبدالله جوادي آملي بين سه اصطلاح شأن نزول، جو نزول، و فضاي نزول تفكيك قائل شده است: «شأن نزول برای آيه است كه آيه در چه موردی نازل شده؛ جوّ نزول براي آن مقطع تاريخی است كه اين سوره در ظرف يك سال يا دو سال يا كمتر و بيشتر به تدريج نازل میشد؛ فضای نزول برای اين 23 ساله است كه در ظرف اين 23 سال در عربستان در منطقه در حوزه بينالملل در حوزه محلّی چه حادثهای اتفاق افتاده».[46] اين نوع كوششها كمك میكند كه روش استنباط در حوزه دانشهای اسلامی به زمينهگرايی نزديك شود، هرچند هنوز فاصله زيادی احساس میشود.
[2]. به طور مثال، ر.ك: علي ساعي، روش پژوهش تطبيقي با رويكرد تحليل كمّي، تاريخي و فازي، و موسي سجادي (و ديگران)، «روشهاي پژوهش تركيبي: گونهشناسي».
[3]. triangulation
[4]. Abbas Tashakkori, (and Charles Teddlie), “Putting the Human Back in ‘Human Research Methodology’: The Researcher in Mixed Methods Research”, pp. 271–277.
[5]. Abbas Tashakkori, (and John W. Creswell), “Editorial: The New Era of Mixed Methods”, pp. 1 ـ 3.
[6]. R. B. Johnson, (and others), “Toward a Definition of Mixed Methods Research”, pp. 112 ـ 133.
[7]. J.F. Molina ـ Azorin, “Mixed Methods Research in Strategic Management: Impact and Applications”, pp. 33 ـ 56.
[8]. complementarity
[9]. development
[10]. initiation
[11]. expansion
[12]. Jennifer C. Greene (and others), “Toward a Conceptual Framework for Mixed ـ Method Evaluation Designs”, pp. 255 ـ 274.
[13]. concurrent
[14]. sequential
[15]. J.W. Creswell, (and others), “Advanced Mixed Methods Research Designs”, pp. 209, 240.
[16]. Ibid.
[17]. R. B. Johnson, (and A.J. Onwuegbuzie), “Mixed Methods Research: A Research Paradigm Whose Time Has Come”, pp. 14 ـ 26.
[18]. synthesis
[19]. triangulation
[20]. multiple perspective
[21]. pluralism
[22] . cross ـ fertilization
[23]. combination
[24]. bridging
[25]. Donatella Della Porta (and Michael Keating), Approaches and Methodologies in the Social Sciences, pp. 225, 232, 322.
[26]. the third way
[27]. integration
[28]. William P. Fisher Jr. (& A. Jackson Stenner), “Integrating Qualitative and Quantitative Research Approaches via the Phenomenological Method”.
[29]. situationalism
[30]. dispositionism
[31]. ديويد پاتريك هاوتن، روانشناسي سياسي، ص 28 و 217.
[32]. The Western Modern Science and Mathematics
[33]. hybrid
[34]. Peter C. Taylor (& John Vallace) (Ed), Contemporary Qualitative Research, pp. 7 ـ 8.
[35]. Christopher Lamont, Research Methods in International Relations, p. 13.
[36]. meta ـ analysis
[37]. confluence
[38]. Porta (and Keating), Op.cit, pp. 316 ـ 319.
[39]. Adrienne Heritier, “Casual Explanation”, in: Ibid, p. 77.
[40]. Quentin Robert Duthie Skinner
[41]. احمدعلي حيدري، «معرفي كلام و جامعه اثر فان اس».
[42]. مجموعه متفكران، «جواد طباطبايي در حلقه منتقدان و مدافعان».
[43]. محمد كاظم الخراساني، فوائد الاصول، ص123.
[44]. محمد حسين الغروي الاصفهاني، نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج2، ص 311.
[45]. محمود شفيعي، آزادي سياسي در انديشههاي شيعه و معتزله، ص 162 و 187.
[46]. عبدالله جوادي آملي، درس تفسير (7/3/92).