روز معلم و گرامیداشت مقام استاد گرامی باد.
1399-02-10ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) تبریک و تهنیت باد.
1399-02-19به گزارش روابط عمومی دانشگاه مفید، نشست علمی با عنوان « آزادی و كرامت از نگاه نظام بينالمللی حقوق بشر» توسط مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید برگزار گردید. در این برنامه که در آذرماه 1398 در دانشگاه مفید برگزار شد، جناب آقای دکتر سعید رهایی عضو هیات علمی دپارتمان حقوق و جناب آقای دکتر سید علی میرموسوی عضو هیات علمی دپارتمان علوم سیاسی نظرات خود را پیرامون جایگاه دو مبنای کرامت و آزادی در نظام بین المللی حقوق بشر بیان داشتند.
متن سخنان دکتر سعید رهایی:
بسم الله الرحمن الرحیم
خوش آمد عرض می کنم خدمت اساتید و دانشجویان عزیز و از مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید که مقدمات برگزاری این جلسه را فراهم کردند تشکر می کنم. بحثی را خدمتتان هستیم بحث آزادی و کرامت انسانی است در نظام بین المللی حقوق بشر است. من این بحث را سالها پیش در جلسه ای با حضور مسئولین یونیسف مطرح کردم و آن این بود که: آیا واقعا در نظام بین المللی حقوق بشر( چه در کنوانسیون ها و چه در قوانین داخلی و چه در عمل)، کرامت انسانی مبنا قرار گرفته است و یا آزادی و یا هیچکدام و یا آزادی مترتب است بر کرامت و رابطه طولی با هم دارند. من آنجا به مسئول یونیسف گفتم که به نظر می آید در برخی از دیدگاه های شما و نظام بین المللی حقوق بشر، بحث کرامت معیار نیست.
این هم یک بحث فلسفی حقوق بشر و هم عینی و عملی است. امروز 19 آذر سالگرد تصویب اولین سند حقوق بشر بین المللی است؛ اعلامیه جهانی حقوق بشر. اتفاقا من بررسی می کردم دیدیم هر سال یک موضوعی را کمیته حقوق بشر برای روز حقوق بشر تعیین می کند و موضوع امسال هم :”جوانان در پی حقوق بشر” یا” قیام جوانان برای حقوق بشر” انتخاب شده است.
دیدگاههای خوبی در باب نقش جوانان در حقوق بشر را ترسیم کرده اند و این برای شما دانشجویان که نسل جوان هستید و بسیاری از شما نیز دانشجوی حقوق بین الملل، حقوق بشر یا علوم سیاسی هستید می تواند قابل بحث باشد و برای کشور ما هم همینطور. دو بحث در این رابطه قابل طرح است. اولی نقش جوانان در دستیابی به توسعه پایدار و دومی نقش جوانان در یک تغییر مثبت و اساسی در صحنه داخلی و بین المللی به سوی حقوق بشر. ما به یک تغییر مثبت نیاز داریم. نقش جوانان در این تغییر مثبت چیست؟ و نکته بعدی این است که چگونه جوانان را ارتقا دهیم و قدرتمندشان کنیم که بتوانند در پی دیدگاه ها ومنافع حقوق بشری جهانی باشند؟ این موضوعات، موضوع امسال کمیته حقوق بشر در سالگرد تصویب اعلامیه جهانی است و می توانید موضوعات را مطالعه کنید برای انتخاب موضوع پایان نامه. به خصوص بحث جوانان و حقوق بشر و تطبیق آن با وضعیت جمهوری اسلامی ایران می تواند بحث خوبی باشد.
می دانید که بر اساس اسناد بین المللی( مثل مقدمه اعلامیه حقوق بشر و برخی از مواد آن و اسناد بعدی حقوق بشری مثل میثاقین و کنوانسیون محو هرگونه تبعیض علیه زنان) از کرامت انسانی به عنوان یک مبنا برای حقوق بشر یاد شده است و در متن کنوانسیون ها از کرامت انسانی به عنوان جزیی از حقوق بشر یا تاثیر گذار بر حقوق بشر یاد شده است. مثلا در مورد انسان هایی که در حبس هستند و آزادی تن را از دست داده اند، با اینها باید چه رفتاری کرد؟ معیاری که این اسناد ارائه می دهند این است که رفتار انسانی مطابق با کرامت انسانی باشد.
پس اینجا دیدگاه کرامت محوراز نگاه «یک مبنا» وارد حق های بشری شد و به عنوان یک حق بشری یا معیاری برای رفتار بشری مورد توجه قرار گرفت. یا مثال دیگری را اگر بخواهم برایتان بزنم بحث شکنجه است و رفتار غیر انسانی یا خشن و یا مجازاتهای غیر انسانی و خشن. چه رفتاری غیر انسانی است؟ چه مجازاتی غیر انسانی است؟ یک وقت هست که ما بحث مصداق میکنیم. مثلا امروز جامعه جهانی به این نتیجه رسیده که حبس انفرادی و زندانی انفرادی کردن انسان یک رفتار غیر انسانی است و اجازه نمی دهد افراد به زندان انفرادی بروند مگر برای مدتی کوتاه. چه رفتاری غیر انسانی است؟ رفتاری که با کرامت انسان در تضاد باشد یا در مورد حق بر حریم خصوصی.
دردیوان حقوق بشر موردی مورد بحث قرار گرفت که زندانیان اعم از خانم و آقا را مجبور به عریان شدن در مقابل دوربینی که در زندان بود کردند. بعد شکایت کردند. دیوان باید بررسی می کرد که عریان شدن اجباری یک فرد در مقابل دوربین آیا مخالف کرامت انسانی است یا خیر؟ رفتار غیر انسانی تلقی می شود یا خیر؟ اینجا به کرامت به عنوان یک عامل تفسیر نگاه شد.
پس گاهی وقت ها به کرامت انسانی به عنوان یک مبنا نگاه می کنیم. یعنی وقتی می گوییم در نظام حقوق بشر باید با همه انسان ها اینگونه رفتار داشت. این می شود یک مبنا. گاهی وقت ها هم از کرامت انسانی به عنوان یک حق صحبت می شود و گاهی از کرامت انسانی به عنوان یک عامل تفسیر استفاده می شود و گاهی از کرامت انسانی به عنوان یک ارزش اخلاقی یاد می شود که ارزش اخلاقی ضرورتا مبنای کلی حقوق بشر نیست ولی می تواند در حقوق بشر مورد توجه قرار گیرد. این موارد دیدگاه هایی است که به کرامت انسانی وجود دارد.
ولی نکته اصلی بحث اول است. اینکه چرا اصلا انسانها حق دارند؟ چرا انسانها آزاد باید باشند و اصولا معیار پذیرش حق برای انسان ها کدام است؟ آیا منحصرا باید بگوییم حق ها منحصر به حقوقی است که در اعلامیه جهانی آمده و تمام؟ یا نه گسترشی که در میثاق ها و اسناد بین المللی پیدا کرد، هم هست؟ یا نه مبادی حق ها را گسترش دهیم و به جایی ببریم که همجنس گرایی هم حقی است حقوق بشری و آن را از مبنای حقوق بشر یعنی کرامت استخراج کنیم. یا مثلا اینکه هرانسانی حق دارد که درست نباشد دوست دارد بد باشد، خلاف کار باشد، مثل دیگران عمل نکند. اینجا چگونه برخورد میکنید؟ به عنوان کرامت انسانی یا حق اجتماعی فرهنگی؟
خانم هانا آرنت که فیلسوف سیاسی یا تحلیلگر سیاسی است در این زمینه مقالاتی دارد. همانطور که میدانید این خانم خودش یهودی است که از جنگ جهانی دوم آسیب دیده و آمده امریکا و به یک دانشمند تبدیل شده است. او دیدگاه های مخالف حقوق بشر را ابراز می کند و می گوید اگر این کرامت انسانی که مد نظر است را ما هم مد نظر بگیریم، ممکن است اینها بقیه حقو ق را هم به کرامت انسانی نسبت دهند، مثل حق بر امنیت اجتماعی، حق بر بازنشستگان و… وقتی بپرسیم اینها را از کجا درآوردید؟ بگویند از کرامت انسانی . برای همین آرنت میگوید ما یک حق بیشتر نداریم و آن هم حق بر آزادی است. آن هم چه آزادی؟ آزادی برای اینکه یک دولت و حکومت ایجاد کنیم . این دولت و حکومت است که به ما انسان ها حق می دهد و از حق ما حمایت می کند . اگر حکومت و دولت نداشته باشیم حق معنا ندارد مثل ما یهودی های جنگ جهای دومی که از آلمان رانده شده و در جاهای دیگر هم پذیرفته نمی شدیم .ما هرچه هم داستان کرامت انسانی بگوییم کسی به داد ما نمی رسد مگر اینکه یک دولت تشکیل دهیم. شاید دیدگاه های آرنت به خاطر وضعیت یهودیت و تشکیل اسرائیل و این مباحث مطرح شده باشد، ولی او منحصر می کند و می گوید ما یک آزادی داریم، آن هم نه این آزادی که شما در حقوق بشر امروز دارید؛ آزادی به این معنا که من یک شخصیت حقوقی مثل دولت تشکیل دهم که بتواند دست من را بگیرد. اگر من بی دولت باشم مثل یک بچه خردسالی هستم که پدر و مادر ندارد و کسی به دادش نمی رسد. لذا این دیدگاه در حقیقت بسیار شامل و جامع نگر کرامت انسانی را مورد تخطئه قرار می دهد. مانند ایشان، دیگرانی هم هستند که از حقوقی نام می برند که مسلم است اینها حقوق بشر هستند. پس یک بحث، بحث خود کرامت است که آیا کرامت مبنای حقوق بشر است؟ دوم اینکه چه حقوقی از این کرامت بر می آید؟ آیا تاجایی که ما همجنس گرایی را هم بگوییم حقوق بشر ؟ یا حق اضرار به نفس را حقوق بشر تلقی کنیم؟ مثلا بگویم بنده آزادم، دارای کرامت هم هستم و اگر بخواهید کرامت من را حفظ کنید باید به من اجازه دهید من دیدگاه خودم را در مورد خودم اجرا کنم. لذا میخواهم به خودم صدمه بزنم. تاجایی که برخی از نظامات قانونی خودکشی را جرم انگاری نمی کنند. یا مثلا حتی در مورد معتاد شدن بگویم مگر من دارای کرامت نیستم مگر آزادی از کرامت زاده نشده؟ پس من آزادم دلم میخواهد معتاد باشم. حق شما را هم ضایع نمیکنم؛ عمر خودم است میخواهم اینگونه هدر دهم. یا گاهی وقت ها دیدید در اروپا و حتی همین ایران، برخی آدم ها کلا از زندگی میبرند و می شوند انسان های خیابانی . یک وقت هست فرد فقیر است و به این وضع دچار می شود که طبیعی است، اما گاهی پیش می آید که می توانسته دارا باشد اما میگوید از زندگی بریده است؛ نه کار می کند نه لباس مرتبی و نه غذای مناسبی و این اوضاع برایش مهم نیست. می گوید من آزاد هستم و بر اساس آزادی خودم این را خواستم. اینجا کرامت انسانی هست که این نتیجه را می آورد؟ برخی آقایان می گویند بله! اینها کرامت انسانی است و مبنای ما کرامت انسانی است!
بنا براین اگر به این نگاه قایل باشیم نتیجه اش این می شود که هر روز حقها هم زاییده می شوند و ما دچار تکاثر حق می شویم. هر روز که از خواب بیدار می شوید می بینید که یک حق جدید متولد شده است! آقا تا کی درِ این حقوق بشر را میخواهید باز بگذارید؟ تا آنجا که همجنس گرایی هم بشود حق؟! تا آنجا که دو تا همجنس با هم ازدواج کنند بعد بچه هم بخواهند؟! خوب از دو همجنس که بچه زاده نمی شود؟ در نتیجه و به همین منوال که جلو روند می بینید که اعتراض می کنند و یک وقت می بینید که تصویب میشود که اینها حق بچه داشتن هم دارند! پس باید جای دیگر بچه درست کرد داد دست اینها! حالا اینها جفتشان مامان هستند یا بابا. حالا این حق را بدهیم که در این زمینه هم اختیار داشته باشند! تا کجا باید این حق ها را داد؟ تا کجا این روند ادامه خواهد داشت؟
برخی کشورها این حقوق را می دهند و جشن!! هم می گیرند و برخی کشورها را هم محکوم می کنند که شما این حقوق را قایل نیستید و ندارید!! دیدید که برای مسابقات جام جهانی فوتبال یکی از موانعی که روسیه نمیتوانست محل برگزاری باشد، قانون همجنس بازان در رورسیه بود که روسیه همجنس گرایی به صورت باز را پذیرا نیست.
سوال اینجاست آیا واقعا مبنای حقوق بشر کرامت انسانی است؟ یا نه کرامت انسانی مطرح شد ولی کنار رفت و آزادی به عنوان دبدگاه لیبرالسیتی از کرامت انسانی، جای آن را گرفت؟ آیا کرامت یعنی هرچه میخواهد دل تنگت انجام بده و قانون هم از تو حمایت کند! چرا؟ چون من خواستم! پس چون من میخواهم و کرامت دارم میتوانم انجام دهم.
در کنار این نقد، یک نکته مهمی وجود دارد که باید بدان توجه نمود و آن اینکه در نظام بین المللی حقوق بشر چه مبنای شما کرامت انسانی باشد و چه آزادی، به دیگران نباید ضرر بزند. نباید آن مبنا موجبات ضرر به افراد، همین طور به امنیت عمومی و بهداشت عمومی و اخلاق و موارد دیگر را سبب شود. این محدودیت برای همه مبناها وجود دارد. این امر آثاری دارد. یکی از آثارش تضاد قانونی بین کشورهاست به خاطر دیدگاهشان به این مساله. مثلا ایران همجنس گرایی را به عنوان کرامت انسانی قبول ندارد. در مورد خلاف بودن هم همینطور اما می بینید فلان کشور نه تنها قبول دارد که از آن انواع حمایت را هم به عمل می آورد.
سوال اصلی این است کدام باید مبنا باشد؟ کرامت یا آزادی؟ و تقدم با کدام است؟ این سوال در مورد جایگاه کرامت انسانی خیلی مهم است. به نظر می آید در عمل همان بحث من با مسئول یونیسف می شود که: به نظر می آید شما در عمل اصلا یادتان رفته کرامت انسانی مبناست و شما عملا چرخیدید به سمت دیدگاه لیبرالیستی حقوق بشر و آزادی را مبنا قرار دادید و آن هم آزادی به این معنی که ای انسان هرچه دلت میخواهد انجام بده.
این چالش باعث شد که از آن طرف هم دولتهای مکتب گرای اخلاق گرا، حقوق بشر را اینگونه ببینند. لذا با حقوق بشر در تضاد قرار گرفتند. برای همین برخی مسئولین ما حقوق بشر را فساد و بی اخلاقی می دانند. چون این دیدگاه را دیده اند، تعبیرشان آن است. اما اگر از دیدگاه کرامت مدار نگاه کنیم، قطعا این دیدگاه عوض می شود. اسناد حقوق بشری می گویند کرامت انسانی مبناست و از کرامت انسانی چند اصل زاده م یشود. یکی از این اصول آزادی است و یکی عدالت یا عدم تبعیض است. این اصول، زاده کرامت هستند. اما میبینیم این اصول نشستند جای خود کرامت!! و یادشان رفت که از کجا آمده اند؟ یعنی یادشان رفت که چون انسان کریم است، پس آزاد است. اما متاسفانه اینکه انسان کریم است به ورطه فراموشی رفته و جای آن فقط اسمش است خودش نیست. مثل اینکه دیدگاه شیعی، از معاویه بپرسد: معاویه چرا آمدی؟ معاویه می گوید من از طرف اسلام آمدم و مردم هم باید حرف من را گوش کنند، چون من خلیفه پیامبر اکرم (ص) هستم. معاویه به نظریه خلافت توجه کرده، اما فلسفه خلافت بر مبنای اسلام را فراموش کرده و این شده که می پنداشت هرچه آن خلیفه کند شیرین بود…
این مساله امروز هم صادق است. می بینید مراکش قانون خانواده تصویب می کند و در مجامع بین المللی میگویند بهترین قانون خانواده کشورهای اسلامی قانون مراکش است. چون وقتی این قانون را نگاه میکنیم خیلی شیبیه دیدگاه های حقوق بشری صرف است و فقه را کنار گذاشتند اما اگر از آنها بپرسید میگوید مبنای ما اتفاقا فقه است و ما را به مقدمه قانون خانواده ارجاع می دهند .حال اگر مقدمه را ببینید یک جمله نوشته که پادشاه مراکش امیر المومنین الان است و امیر المومنین هرچه بگوید اسلامی می شود!! پس امارت و خلیفگی که زاییده اسلام بود، شد مبنا و اسلامش هیچ و همینکه پادشاه به عنوان خلیفه امضا کرد اسلامی شد. به نظرم این همین قاعده است که با بحث کرامت داخل در بحث حقوق بشر شدند و نهایتا آزادی را از دل کرامت بیرون کشیدند، ولی امروز از کرامت بیرون آمده اند و یادشان رفته که شرایط خلافت را دارد یا خیر؟ این نکته ی بسیار قابل توجهی است.
نکته دوم در باب کرامت انسانی این است که آقایان، آیا شما به کرامت معتقد شدید به عنوان یک ویژگی طبیعی انسانی؟ یا به کرامت معتقد شدید از دیدگاه پوزیتویستی؟ چرا که مبنای اثبات گرایی شما می تواند متفاوت باشد. اگر از دیدگاه یک طبیعت گرا یعنی قئل به حقوق طبیعی، به آن نگاه کنید می گویید انسان با زاده شدنش کرامت دارد و تمام این حقوق هم برای او وجود دارد و دولت ها و بقیه،وضع کنندگان حقوق بشر نیستند بلکه اینها حقوق بشر را شناسایی می کنند و مجبورند بر اساس آنچه شناسایی کردند عمل کنند. یعنی کرامت انسانی و حقوق بشر می شود مثل وضعیت تکوینی من و شما. من و شما وقتی زاده شدیم، آیا دولت می توانست بگوید ما وجود نداریم؟ قطعا خیر. دولت ها در وقایع طبیعی به این صورت عمل می کنند که ابتدا شناسایی می کنند، سپس قواعدی در مورد آن اعمال می نمایند. مثلا ما کوهی به نام دماوند داریم. آیا دولت کوه دماند را وضع کرده؟ مسلما خیر، بلکه شناسایی کرده است. در باب حقوق بشر نیز همینگونه است. پس کرامت با انسان زاده می شود. حتی انسان هم که رفت، تا وجود انسانی صادق است کرامتش را دارد. لذا گرچه مرده باشد، هنوز وجود انسانی او هست. پس به مرده او لگد نمیزنیم.
برخی از دانشمندان مطرح کرده اند که: کسانی که نشستید اعلامیه جهانی را تصویب کردید آیا شما طبیعت گرایید یا اینکه شما با واقعه ای به عنوان جنگ های جهانی اول و دوم و جنگ های دیگر روبه رو شدید و دیدید اگر صلح و امنیت برقرار نشود نسل بشر از بین می رود. لذا نتیجه گرفتید که این صلح را از طریقی پیاده کنید که هم یهودی و هم مسلمان و هم مسیحی و هم جهان اول و جهان سومی آن را بپذیرد و وقتی دیدند که نمی شود بر دیدگاه سوسیالیستی لیبرالیستی، نه مذهب گرایی ، نه فرهنگی بنا شود. لذا تنها چاره را دراین دیدید که به انسان به ماهو انسان نگاه کنید. کانت هم مقدمه را آماده کرده بود. از ابزار کانت هم استفاده ابزاری کردید. کانت گفت آنچه برای ما مهم است انسان به عنوان هدف و مقصد است. انسان را به عنوان هدف نگاه کنیم. اگر اینگونه نگاه کردیم آن گاه انسان می شود غایت متعالی در نتیجه قدرتها و صاحبان قدرت نمی توانند انسان را ابزار قرار دهند و بر آن قدرت وضع و جعل و رفع داشته باشند. این دیدگاه می گوید شما نظریات کانت را دیدید واقعیت دنیا را هم دیدید نشستید سیاستمدارانه کرامت انسان را مبنا قرار دادید. (از باب راه چاره ونه از باب اعتقاد) پس تو نچرالیست نیستی بلکه پوزیتویست هستی و از دیدگاه ابزاری به آن نگاه کردید. من برای این دیدگاه دلیل دارم: به ماده اول و دوم منشور ملل متحد اگر نگاه کنید: منشور برای چی نوشته شد؟ سازمان ملل برای صلح ایجاد شد. هدف غایی منشور و شورای امنیت و مجمع عمومی و کل سازمان، صلح و امنیت بود چون در بین جنگ جهانی دوم سران شوروی و امریکا در کشتی نشستند و صحبت کردند و دیدند با جنگ اینگونه ریشه ما از بین می رود، پس باید به سمت صلح رفت. صلح هم نیاز به ایجاد سازمانی دارد که همه در آن مشارکت کنند. در منشور نوشتید صلح اجرا نمی شود مگر حقوق انسان ها رعایت شود. پس آن هدفی که در دیدگاه کانت که انسان است، هدف غایی شما Security and Peace هست و حقوق بشر محقق آن است، چون اگر انسان ها حقشان ضایع شد آنکه حقش ضایع شده خروج می کند علیه ظالم و جنگ ظالم ومظلوم پیش می آید. کسی مثل هیتلر می آید ادعای شرافت برتر برای آریایی و اروپایی می کند کل جهان را مورد هدف قرار می دهد. بعد سازمان ملل میگوید نه تنها Security and Peace هدف ما نیست بلکه حقوق بشر نیز هست اما وقتی دقت کنید میبینید حقوق بشر یک پله عقب تر است. نتیجه این می شود که یک شورای امنیت گردن کلفت که همه کاره مجموعه سازمان ملل است و تمام دنیا هم یک چک سفید امضا داده اند دست شورای امنیت، بر این مبنا که هرچه تصمیم گرفتید بر روی چشم و هرچه عمل نمودید خوب عمل نمودید. ماده 25 را نگاه کنید. بعد شورای امنیت دنبال صلح وامنیت است و می گوید اگر صلح و امنیت اقتضا کند شورای امنیت دستور جنگ و تحریم میدهد! حال انسان ها مردند که بمیرند چون صلح باید حاصل شود! همین ها که گفتند صلح و امنیت هدف ماست، آمدند به حقوق بشر به عنوان یک تحقق بخش صلح نگاه کردند و عدم رعایت حقوق بشر را مانعی برای صلح اعلام نمودند. لذا شورای امنیت به امریکا اجازه می دهد که حمله کند به خاک عراق و اگر مردم عراق را هم گاهی کشته شوند و این ایرادی ندارد!!
تروریسم در نگاه بوش و دیگران نیز همینگونه است. البته آن ها از دیدگاه دیگری نیز می گویند بحث ممنوعیت شکنجه و… در مورد متهمین به ترور جاری نیست! چون در هدف ما صلح بدون مقابله با تروریسم امکان پذیر نیست. اگر حقوق بشر هم اینجا له شد، بشود چون اصل صلح است نه حقوق بشر. همین دیدگاه است که تحریم اقتصادی را بردولت ها ایجاد می کند و دولتی مثل دولت جمهوری اسلامی مورد آسیب قرار می گیرد چون تلقی آنها این است که این کشور مخالف صلح بین المللی است و از گروه های تروریستی دفاع می کند. حال اگر اعتراض کنیم به وضع تحریمی کشورمان و اوضاع جوانانمان، می گویند چون بحث صلح بشر هست ما باید یک برخوردی با ایران کنیم. پس اینجا حقوق بشر ثانوی شد یعنی برای آنان اصل نیست فرع است.
آیا در باب مبنا هم همچون عمل، که صلح و امنیت شد اول و حقوق بشر شد دوم، کرامت انسانی اول و آزادی دوم است یا خیر کرامت انسانی را بهانه ای کردیم که همه دولتها جمع شوند؟ یعنی کرامت بهانه بوده؟ چون اگر آزادی لیبرالیستی را اول می گفتیم سوسیالیستها با آن مخالفت می کردند، مذهبی ها با آن مخالف بودند. لذا دیدگاه کرامت انسانی مطرح شد. از این دید کرامت انسانی یک دیدگاه نچرالیستی نیست بلکه یک دیدگاه پوزیتیویستی و ابزار مند است.
مشکل دومی که در باب کرامت انسانی مطرح می شود غیر از اینکه آیا این مبنای اصلی است به عنوان دیدگاهی نچرال یا پوزیتیو؟، اشکال دوم این است که آیا این کرامت انسانی مبنای حق می شود؟ چون انسان کریم است پس حق دارد یا چون انسان کریم است باید تابع کریم علی الاتلاق باشد؟ برخی از دیدگاه مذهبی می گویند تو کریمی پس اختیارت را دست کریم مطلق بده ببین خدا چه می گوید. پس دیگر با این کرامت شما نمی توانید حقوق بشر در بیاورید. بلکه با این کرامت شما می توانید تعهدات دینی را درست کنید واتفاقا برخی فقها و علمای اسلامی می گوند ما به کرامت معتقد هستیم اما کرامت نتیجه اش اطاعت از خداوند است. نتیجه آنکه اگر اینگونه بی اندیشیم نظریه آزادی از آن درنمی آید. مرحوم علامه طباطبایی و شاگردش مرحوم شهید مطهری این بحث را مطرح می کنند که حق بر دین و بندگی خودش حقی است که در حقوق بشر به آن توجه نمی شود. حق بر دین و بندگی از آزادی درنمی آید، بلکه از اینکه ما کریم هستیم وباید خود را دراختیار کریم علی الاطلاق قرار دهیم استخراج می شود. این حق از حقوقی است که استنکاف ناپذیر است یعنی خودت هم اگر منکر شوی علم به آن نداری که منکر شد ه ای. مثل کودکی است که حرف پدر و مادر مهربان را گوش نمی دهد. در واقع کودک الان از سر کودکی متوجه نمی شود و می خواهد دست مادر یا پدر را رها کند و وسط خیابان بدود، اما بعدها که بزرگتر شد متوجه می شود اگر مادر دست او را کشید برای حفظ جان ماست. از این کرامت چه چیز برمی آید؟ این نکته بعدی است که باید در باب کرامت بحث شود.
نکته سوم این است که مفهوم کرامت چیست؟ اصلا کرامت یعنی چه؟ دربحث شکنجه ، کرامت به گونه ای دیگر تعریف شد و آنجا گفته شد که بر اساس کرامت باید با انسان ها انسان وار برخورد کرد. یک موقع میخواهید حیوانی را مجازات کنید به او شلاق میزنید، اما آیا انسان را هم میشود شلاق زد؟ این با آدم بودن او جور در می آید؟ ملاک سنجش جامعه جهانی این است. امروز هم در حقوق بشر گفته میشود مجازات های انسانی مجازات هایی است که نسبت به بدن اعمال نشود. برای همین است که جمهوری اسلامی نمی خواهد به کنوانسیون ضد شکنجه ملحق گردد. این مسلم است در اسلام که شکنجه حرام است و اقرار براساس شکنجه مقبول نیست. اما ما با آن دنباله های مشکل داریم که از مجازاتهای غیر انسانی، یکی مجازاتهای بدنی است. بنابراین یک جا کرامت در حقوق به رفتار آدم وار و شرافتمندانه که عقلا آن را تشخیص می دهند، معنی شد. گاهی هم کرامت به عنوان زیر بنا دیده شد اما آنجا حقیقتا تعریفی ارائه نشده است. در هیچ سند بین المللی کرامت انسانی تعریف نشده است. لذا این هم یک اشکال است. مگر میشود مبنا را نفهمیده باشیم و بنا را بفهمیم. باید مبنا را بفهمیم بعد بگوییم بر اساس این مبنا چارچوب ها این است. وقتی کرامت تعریف نشده است با این حرف اشکال بعدی پیش می آید که نقش فرهنگ ها در کرامت چه می شود؟ مسلمانی می گوید کرامت انسانی مثلا این است که حجاب داشته باشید اگر حجاب رعایت نکیند کرامتتان ضربه خورده است. دیگری میگوید اتفاقا خیر کرامت این است که من آزادانه بیام در جامعه. یا اختلاف آمریکایی ها با برزیلی ها میشود واختلافی که آنها بر سر نوع پوشش دارند. همه اینها باعث شد که جامعه جهانی از بحث کرامت به آزادی شیفت دهد. یعنی گفتند چون کرامت چیز مبهم نامشخصی است که آثارش هم نامشخص است، پس ما برویم سراغ یک چیز محسوس. محسوس یعنی قابل درک. آن چیست؟ آزادی!
لذا حقوق بشر مبتنی برآزادی شد. وقتی حقوق بشر مبتنی بر آزادی شد اشکالاتی برآن وارد است. یکی از اشکالات این است: با همان دلیلی که حقوق بشر را آوردید و جهانی کردید با همان دلیل حقوق بشر دیگر جهانی نیست.چون من مذهبی یا من دیگری، آزادی به آن معنا را قبول ندارم. اشکال دوم اشکال فلسفی و حقوقی یا اشکال اصول فقهی است چون ابزار از شما گرفته شده است. حقوق بشر را بنا بر چه چیز به مرد قبولاندید؟ گفتید عقل بشری چنین حکم می کند.اگر رفتید سراغ آزادی استدلال میلنگد. چون آزادی حکم عقلی مطلق ندارد. دیگر نمی توان در جامعه جهانی به همه قبولاند که رعایت کنند. چون این حق، عقل برآن دلالت وضوح بداعتی ندارد. پس حقوق بشر تبدیل به ابزار سیاسی می شود. لذا گاهی به آن تمسک می کنند و برای مثال کشوری مثل ایران که به یقین تخطی بسیار کمتری در حقوق بشر نسبت به کشوری مثل عربستان دارد، حقوق بشر چماق بر سرش می شود. ولی جایی مثل عربستان صعودی هر اشتباهی کند چماغ بلند نمی شود. چرا اینگونه شد؟
چون شما مبنا را از ما گرفتید. آن را ابزار کردید و دیگر نگاه هدف بودن به آن نداشتید. وقتی ابزار شد مدعیان به صورت موردی به آن عمل می کنند و مخالفشان آن را کلاً کنار می گذارند. جمهوری اسلامی زمانی که می خواهد حقوق بشر را بیاورد در مواردی هم که قبول دارد، نام آن را عوض می کند.بهش میگوید حقوق شهروندی، حق الناس. در حقوق شهروندی میتوان حرفها را زد و آن قسمتها را که نخواهیم حذف کنیم. من راه حل ارائه نداده ام. فقط مساله را طرح کردم که آیا آزادی مبناست یا کرامت انسانی؟ در عمل تهیه گنندگان آیا واقعا این مساله را به عنوان حق طبیعی دیدند یا به عنوان ابزار به آن نگاه کردند؟ ایا در عمل، نظام بین المللی حقوق بشر آزادی و صلح و امنیت را ملاک قرار داده یا آنچه برای امریکا اولویت هست؟
بحث های بسیاری مطرح است که انشاءلله در فرصت های آتی بدان پرداخته خواهد شد.
والسلام علیکم رحمت الله و برکاته.
————————————————————————————————————————————
متن سخنان دکتر سید علی میرموسوی:
بسم الله الرحمن الرحیم
من هم تشکر می کنم از مسئولان مرکز مطالعات حقوق بشر که این فرصت را فراهم کردند و خیر مقدم عرض می کنم خدمت همه اساتید و دانشجویان و حضار محترم.
همانطور که دکتر رهایی مطرح کردند حقوق بشر مفهومی است که در دوران مدرن مطرح می شود یعنی به نظرم مفهوم به عنوان حقوق بر در دوران پیشامدرن مطرح نبوده گرچه می شود بنیادهایی در پیشامدرن هم برای آن قرارداد. یعنی ناگهانی این مفهوم مطرح نشده است اما صورتبندی این مفهوم متناسب با شرایطی بود که انسان جدید بعد از تجربه مدرنیته و اُمانیسم وفردگرایی و از این قبیل امور به آن رسید. بنابراین، این را به عنوان پیش فرض مطرح می کنم.
دوم اینکه این حقوق بشر به عنوان یک میراث مشترک بشری است. به این معنا که درست است این حقوق بشر در جوامع غرب بیشتر در مورد آن بحث و گفتگو شده و بعد درصورتبندی آن هم آنها بیشتر نقش داشتند، اما نمی توان گفت فقط برای آنهاست. مرحوم استاد مطهری در کتاب حقوق زن در اسلام یک جمله بسیار درخشانی دارد که می گوید افرادی مثل رسو، مونتسلیگو و راک به دلیل مباحثی که مطرح کردند، اگر نگوییم حق آنها از مُکتشفان و مخترعان بزرگ بیشتر است، لا اقل می توان گفت کمتر نیست. این نگاهی است که یک نواندیش دینی دارد مطرح می کند. پس این یک میراث بشری است و اگر ما اینجا به مناسبت تصویب این اعلانیه داریم بحث می کنیم بیشتر در جهت تقویت این میراث هست نه در جهت تخریب این میراث.
اعلانیه جهانی حقوق بشر که در ده دسامبر 1948 مطرح شد و تصویب شد با 48 درصد آرای موافق و چندتا رای ممتنع، نخستین گام برای تدوین نظام حقوق بشر بین المللی بود. این از دید برخی یک انقلاب بود و هم یک انقلاب دفاعی، هم حمایتی و هم اجرایی. چون تا قبل از تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر ما هیچ سند جهانی نداشتیم که بشود بر اساس آن یک زبان مشترک جهانی پیدا کنیم که بتوانیم در باب حقوق بشر بحث کنیم و اتفاقا در تدوین این اعلانیه جهانی حقوق بشر بیشتر هدف همین بود؛ شما در اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچ تعریفی از حقوق بشر نمیبینید. بیشتر ویژگیها و مشخصه های آن مشخص شده و هدف این بوده که از مسائل مناقشه برانگیز عبور کنند تا بتوانند حقوقی که فرهنگ ها، مذاهب و ایدئولوژی های مختلف می توانند در مورد آن به یک توافقی برسند، شناسایی کنند. بنابراین در اعلانیه جهانی حقوق بشر سعی شده است از بحث های دینی پرهیزشود، از مباحث فلسفی پرهیزشود و اتفاقا اینکه روی کرامت در مقدمه جهانی اعلامیه حقوق بشر تاکید شده، شاید یکی از دلایلش این بوده که احساس می کردند کرامت بتواند همه را جمع کند. اصلا یکی از نکاتی که باید توجه داشته باشیم این است که کرامت در ادبیات ما یک بار معنایی دارد و در ادبیات حقوق بشری بار معنایی دیگر دارد. در ادبیات حقوق بشر dignityهست و کرامت ذاتی(Inherent dignity) هست که بعضی ها هم حیثیت ترجمه کردند. به نظر می رسد دلیل تاکید بر کلمه کرامت در اعلامیه دو دلیل است. یکی اینکه احساس می کردند این یک موضوعی است که می تواند صرف نظر از اختلافات مذهبی، فلسفی، ایدئولوژیک و فرهنگی، همه را جمع کند و دوم اینکه احساس نگارندگان اعلامیه این بود که آن چیزی که می تواند ما را به حقوق بشر سوق دهد این شناسایی حیثیت ذاتی انسان است. من ماجرایی را که ایگناتیف (Michael Grant Ignatieff) در اول کتاب «حقوق بشر، سیاست و بتوارگی» نوشته را عرض می کنم:
او می گوید در آشویتس، در آلمان هیتلری که آدم ها را می کشتند، یک پزشک یهودی را که بیشتر در حوزه مباحث شیمی هم کار کرده بود گرفتند. پزشک می گوید وقتی من را آنجا بردند من احساس می کردم نگاه کسی که آن طرف میز نشسته به من مثل نگاه کسی است که پشت یک آکواریوم دارد به یک ماهی نگاه می کند. ما وقتی یک ماهی را از شیشه آکواریوم نگاه می کنیم ، آن را ازجنس خودمان نمی دانیم. احساس می کنیم که آن ماهی از جنس دیگری است. پزشک می گوید من اگر می توانستم به او نشان دهم که من و او از یک جنس هستیم ،آنگاه خیلی از مشکلات من حل بود. لذا حیثیت ذاتی که در اعلامیه روی آن تاکید شده است که ما به کرامت ذاتی تعبیر می کنیم، در واقع این است که ما همه انسان ها از یک جنس هستیم. هر انسانی که در این ظاهر بیولوژیک، نام انسان بشود رویش گذاشت انسان تلقی می شود. همه از یک جنس هستند؛ همانطور که سعدی می گوید بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. این کرامت ذاتی روی این مسئله می خواهد تاکید کند. لذا احساس می کنند این بنیادی است برای همه حقوق انسانها، چراکه اگر من شما را ازجنس خودم ندانم نمی توانم بر سر حقوق با شما توافق کنم. زمانی می توانم با شما توافق کنم که بگویم ما همه انسانیم و همه ما در این انسانیت مشترک یکسان هستیم. این بود که موجب تاکید بر بحث کرامت ذاتی در اعلامیه حقوق بشر شد.
اما روی بحث آزادی تاکید نکردند. چرا؟ چون آزادی یک موضوع مناقشه برانگیزی بود و د رآن فضایی که مارکسیسم و لیبرالیسم، هریک، یک ایدئولوژی بودند وکشورهای دیگر خارج از این دو گروه مثل سوسیالیست و سرمایه داری و غیره هریک فرهنگ های خاص خود را داشتند، مفهوم آزادی یک مفهوم مناقشه برانگیزی می توانست باشد اگر میخواستند این را به عنوان مبنا مطرح کنند. شاید از دید آنها روی این حیثیت ذاتی بهتر می شد توافق کرد. اگرچه بحث کرامت هم د رچارچوب اندیشه ای سکولار و هم چارچوب اندیشه دینی قا بل طرح است. در چارچوب اندیشه دینی چه بسا یک مشکلاتی داشته باشد که آن گاه دست و پاگیر ما شود. اگرچه مرحوم آیت الله منتظری در کتاب حقوق انسان تاکید می کنند که اینکه در قرآن می گوید (انً اَکرَمکُم انً اَتقکُم… انسان های پرهیزگارتر از کرامت بیشتری نزد خدا برخوردارند) به این معنا نیست که آنها در حقوق با دیگران تفاوت دارند.
در نواندیشان معاصر یکی از کسانی که خیلی شجاعانه این دیدگاه را مطرح کرده ایشان است. می فرماید درست است که در اندیشه دینی ما کرامت یک امر ذو مراتبی است و افراد به دلیل اینکه ارتباط متفاوتی میتوانند با تعالیم خدا و ارزش های دینی برقرار کنند، از کرامات متفاوتی برخوردارند، اما این بحثی در رابطه با خداست. ولی در بحث زمینی ایشان می فرماید که همه ما از یک کرامت برخوردار هستیم و به همین دلیل همه ما از یک حقوق برخورداریم.
این بحث که کرامت بنیادی تراست یا آزادی؟ اهمیت بیشتری دارد، به نظر من در درجه اول بحث بر می گردد به اینکه حقوق بشر چیست و در درجه دوم اینکه ما چرا نیازی به حقوق بشر داریم و در درجه سوم اینکه این حقوق بشر را بر چه مبنایی میخواهیم توجیه کنیم! پس سه تا سوال است که باید تفکیک شود؛ چیستی حقوق بشر، نیاز ما به حقوق بشر و اینکه حقوق بشر را بر اساس چه مبنایی توجیه می کنیم. در پاسخ به این سه سوال ما سه رویکرد داریم که این سه رویکرد پاسخشان به این سه سوال ممکن است متفاوت باشد.
رویکرد اخلاقی، رویکرد سیاسی و رویکرد حقوقی.
قبل اینکه وارد توضیح این سه رویکرد بشوم عرض کنم که در اسناد بین المللی حقوق بشر عمدتا روی 5 ویژگی برای حقوق بشر تاکید شده است. دراعلامیه جهانی حقوق بشر و در کنفرانس جهانی حقوق بشر که در1993 در وین تشکیل شد نیز هست. این 5 ویژگی اینهاست:
1. حقوق بشر ذاتی است یعنی در بشر بودن انسان ریشه دارد و اعضای بشری با زاییده شدن از آن برخوردار می شوند. لذا هدیه یا امتیازی نیست که دولت ها و حکومت ها به انسان ها داده باشند یا در آن دخالت داشته باشند. حقوق بشر از این دیدگاه نه دادنی است و نه گرفتنی و حکومت ها نه میتوانند آنرا بدهند و نه بگیرند و تنها می توانند به آن احترام بگذارند و آن پاس بدارند یا آن را نقض کنند.
2. حقوق بشر جهان شمول است. یعنی همه افراد بشر از حقوق یکسانی برخوردارند. ماده دوم اعلامیه دقیقا روی این موضوع تاکید دارد. بنابراین حقوق بشر یعنی حقوق هرکس، هرجا و هر روز. این م یشود جهان شمولی.
3. اینکه اینها می گویند حقوق بشر سلب ناپذیر است. به این معناست که نمی توان آن را وانهاد یا از آن دست برداشت. فرد می تواند از حقوق بشر خود فعلا چشم پوشی کند؛ مثلا من از حق آزادی بیان برخوردارم اما فعلا حرفم را نمی زنم یا مثلا حق تشکیل اجتماعات دارم اما از آن چشم پوشی می کنم، اما این به معنای سلب این حق از من نیست.
4. حقوق بشر تجزیه ناپذیر است؛ یعنی اهمیت یکسانی دارد و برخی از این حق ها بر برخی دیگر اولویت ندارد و یک کلیت یکپارچه و غیر قابل تجزیه است. ممکن است موقعیت هایی پیش آید که در آن حقوق باید موازنه شود یا در مورد چگونگی یا بهبود آن تصمیم احتیاط آمیز گرفته شود اما نمی شود به بهانه تعارض، برخی از آنها نادیده گرفت.
5. در نهایت اینکه حقوق بشر حقوق به هم وابسته است. یعنی برخورداری از هر حقی به بهره مند شدن از دیگر حقوق وابسته است و اگر حقی را شما نادیده گرفتید حقوق دیگر هم در معرض خطر قرار می گیرد. مثلا می گویند کودکی را در نظر بگیرید که از حق مراقبت پزشکی لازم برخوردار نیست. این وقتی که حق بهره بردن از بهداشت را استیفاء نکند، آنگاه این دیگر در یادگیری هم دچار مشکل شده و حق آموزش پرورش را را نمی تواند استیفاء کند. وقتی که بزرگ شد نمی تواند شغل مناسب انتخاب کند. وقتی میخواهد وارد جامعه شود قدرت بیان دیدگاه و دفاع از دیدگاه خود را ندارد پس از حق آزادی بیان هم نمی تواند استفاده کند. در ادامه می خواهد در انتخابات شرکت کند نمیداند چکار باید کند. لذا حقوق بشر به هم وابسته است و اگر در یک جا مشکل پیدا شود در جاهای دیگر هم سرایت می کند.
میخواهم این را عرض کنم که در برخی از این رویکردها بحث کرامت و آزادی انقدر اهمیت ندارد. رویکرد اول رویکرد اخلاقی است که پیشینه بیشتری نسبت به دیگر رویکردهای حقوق بشر دارد و از دیدگاه این رویکرد حقوق بشر یک شایستگی هایی دارد که همه افراد از آن بر پایه همانندی در بشر بودن برخوردارند. حقوق بشر با نهادها و ابزارهای قانونی نه تاسیس می شود و نه سلب می شود. یعنی اگر در یک سند جهانی حقوق بشر مطرح شد، از دیدگاه اخلاقی این ضرورتا به معنای حق بودنش نیست اگر هم شناسایی نشد به معنای حق نبودن آن نیست. حقوق بشراز دیدگاه اخلاقی پاسدار ویژگیهای اساسی است که همه ما با وجود انبوه تفاوتها در آنها همانند هستیم. این حقوق وظایفی ایجاد می کنند که با شناسایی بشر بودن ما، دربرابر دیگری داریم.از این دیدگاه حقوق و وظایف خواستگاه های دیگری هم دارند. مثلا من به عنوان شهروند حقوق و وظایفی دارم .من به عنوان اینکه پدر یا مادر هستم حقوق و وظایفی دارم. اما حقوق بشر می گوید: فقط به اعتبار بشریت مشترک، من از حقوق برخوردارم. ما در ادبیاتمان رساله حقوق بشر امام سجاد (ع) داریم. پس در این زمینه خیلی جلوتر هستیم.
شما رساله حقوق امام سجاد را اگر ملاحظه کنید آنجا حقوق معنای اخلاقی دارد و بیشتر به اعتبار این حیثیت هاست. مثلا به اعتبار پدر بودن یا معلم بودن یا همسفربودن و… اینها را می گوید. اما حقوق بشر اخلاقی می گوید من به اعتبار انسان بودن، میخواهم بگویم افراد انسانی چه حقوقی دارند. در رویکرد اخلاقی، این بحث کرامت و آزادی و اینکه چرا ما از حقوق بشر برخورداریم اهمیت می یابد. در رویکرد اخلاقی اینکه ما چه نگاهی در این موضوع اتخاذ کنیم به چند چیز بستگی دارد. اول اینکه آیا ما به لحاظ ارزشی پلورالیسم هستیم یا مونیست هستیم. پلولاریسم ارزشی را آیزایا برلین خوب بسط داده و در این باره می گوید ارزش های بشری در نهایت در یک ارزش واحد قابل جمع نیست. مثلا کرامت ذاتی یک ارزش است، آزادی یک ارزش است، عدالت یک ارزش است، رفاه یک ارزش است، این ارزش ها از دیدگاه پلورالیستی قابل جمع نیستند. یعنی ممکن است شما ارزش صلح راداشته باشید ولی آزادی رانداشته باشید. یعنی ممکن است اینها در یک سطحی جمع کرد اما نمی شود تمام ارزش ها در یک ارزش خلاصه کرد. مثلا از این دیدگاه نمی شود بگوییم تمام ارزش ها در کرامت خلاصه می شود یا تمام ارزش ها در آزادی خلاصه می شود. اگر دیدگاه پولاریستی باشد اینگونه است.
اما اگر دیدگاه مونیستی باشد متفاوت است. مثلا ارسطو و افلاطون معتقد بودند که عدالت جامع همه ارزش هاست .این دیدگاه، دیدگاه مونیستی است؛ اگر عدالت باشد چون که 100 آید 90 هم پیش ماست. نکته دوم در ارتباط با بحث کرامت و آزادی که اینجا مطرح می شود این است که آزادی درست است که در لیبرالیسم روی آن خیلی تاکید شده ولی آزادی در اندیشه لیبرالی از موضوعاتی است که بر سر آن اختلاف است. یعنی اینگونه نیست که آزادی در اندیشه لیبرالی اساسا روی آن اختلاف نظری نباشد. لاک و روسو نماینده دو سنت لیبرالی هستند. جان لاک یک سنّت را طرح کرد و روسو هم یک سنّت. یکی را لیبرالیسم راست و دیگری را لیبرالیسم چپ می گویند. تفاوت این دو در این است که جان لاک می گوید عاملی که بیشترین تهدید برای آزادی است قدرت است. بنابراین برای اینکه آزادی را از معرض خطر دور بداریم، باید قدرت سیاسی را محدود کنیم. لذا جان لاک می گوید هیچگاه مردم تمرد نمی کنند، چون مردم حقوق خودشان را میخواهند .کسی که تمرد و سرکشی می کند دولت ها و حکومت ها هستند. لذا برای حفظ آزادی باید قدرتهای سیاسی را محدود کنیم. اما رسو معتقد بود که آزادی بیش از اینکه از ناحیه انباشت قدرت در معرض تهدید باشد، از ناحیه انباشت ثروت در معرض تهدید است. بنابراین برای اینکه آزادی را پاس بداریم باید بیشتر برویم به دنبال محدود کردن ثروت و توزیع عادلانه آن. بنابراین این اختلاف نظر در بحث لیبرال ها وجود دارد و نمی شود گفت لیبرال ها یک دیدگاه در مورد آزادی دارند.
اما در چارچوب رویکرد اخلاقی در ارتباط با حقوق بشر وقتی بحث چرایی حقوق بشر مطرح می شود یک دیدگاه، دیدگاه کرامت است که کانت روی آن خیلی تاکید کرده و دیدگاه های دیگری هم هست. مثلا فرض کنید دیدگاه فایده گراها روی چیز دیگری تاکید میکنند، نظریه پردازان حقوق طبیعی روی چیز دیگری تاکید میکنند. لذا درست است که بحث کرامت ذاتی در دیدگاه اخلاقی بسیار مورد تاکید است ولیاینگونه نیست که همه یکسان روی آن تاکید کنند یا اگر بحث آزادی مطرح شد اینگونه نیست که آزادی هم در اندیشه لیبرالی دارای یک قرائت باشد.
رویکرد دوم رویکرد سیاسی است . رویکرد سیاسی اخیرا در نظریه سیاسی بین الملل مورد توجه قرار گرفته و در چارچوب این نظریه حقوق بشر به مثابه یک سیاست مطرح می شود.این کتاب ایگناتیف به نظر من بیشتر در چارچوب رویکرد سیاسی نوشته شده است. تمرکز این رویکرد برنقشی است که حقوق بشر در سیاست جهانی ایفا میکند. در واقع برخلاف دریافت اخلاقی که بر ویژگی جهان شمول بشریت مشترک متمرکز می شود، سرشت حقوق بشر در رویکرد علوم سیاسی بر اساس کارکرد آن در گفتمان سیاسی جهانی تعریف می شود. بنابراین در رویکرد سیاسی حقوق بشر لزوما با انتزاعات نظریه اخلاقی همسو و مرتبط نیست. در واقع رویکرد سیاسی دنبال این است که بگوید بازیگران اجتماعی، سیاسی وحقوقی وقتی می خواهند در امور داخلی یک دولت دیگر مداخله کنند، در راستای جلوگیری از نقض حقوق بشر یا در راستای حمایت از حقوق بشر، اینها روی چه دلایلی تاکید می کنند! در این دیدگاه مفهوم حقوق بشر در جریان عمل و ممارست شکل گرفته است. یعنی در حقیقت ما ببینیم در جریان عمل جهانی چه چیزهایی به عنوان حداقل های جهانی مورد تاکید قرار می گیرد و بنابراین این حقوق بشر دلایلی برای انواع خاصی از اقدامات در شرایط خاص در اختیار ما قرار می دهد.
در رویکرد سیاسی اساس بحث در مورد چرایی و مبانی نظری حقوق بشر یک بحث فرعی، بی اهمیت و غیرلازم است. بنابراین نظر آنها این است که ما به جای اینکه بحث از چرایی حقوق بشر را مطرح کنیم، بحث نیاز به حقوق بشر را مطرح کنیم؛ حال میخواهد بر مبنای کرامت باشد یا برمبنای آزادی. پس عمده ادعای آن ها روی این بحث است که ما به حقوق بشر نیاز داریم برای اینکه انسان ها بتوانند آن فاعلیت انسانی خود را ابراز کنند و هر انسانی بتواند به عنوان یک انسان نشان دهد که من می توانم قدرت انسانی خود را به منصه ظهور برسانم. بنابراین انسان ها در ضمن اینکه تفاوت دارند بتوانند در کنار هم زندگی کنند و این فاعلیت خود را به ظهور برسانند. لذا بر مبنایاین رویکرد ما اگرچه ممکن است بر سر اینکه چرا از حقوق بشر برخورداریم به اجماع و توافق نظرنرسیم، ولی بر سر اینکه ما به حقوق بشر نیاز داریم میتوانیم به اتفاق نظر برسیم. بنابراین این دیدگاه به حقوق بشر خیلی عملگرایانه نگاه میکند. در این دیدگاه دیگر آن بحث نظری خیلی اهمیتی پیدا نمی کند. من فقط چند ایده که در این دیدگاه مطرح میشود را عرض می کنم. در این دیدگاه گفته می شود حقوق بشر نیازی بحث درباره سرشت انسان و ارزشگذاری نهایی در مورد خیر بشر ندارد. حقوق بشر تضمین کننده زندگی خوب نیست بلکه مردم ممکن است از حمایت کامل حقوق بشری برخوردار شوند ولی از مشخصه های ضروری یک زندگی خوب بی بهره باشند. لذا حقوق بشر نمی خواهد زندگی خوب به شما بدهد بلکه میخواهد که شما خوب زندگی کنید. حقوق بشر با برداشت های مختلف از زندگی خوب و تفکر اخلاقی باید سازگار باشد به گونه ای که ادیان و مکتب ها و فرهنگ های گوناگون با وجود تفاوت بتوانند بر سر آن به تفاهم برسند. راه حل این است که به شکل حداقلی تعریف شود یعنی حداقل شرایطی که اصولا برای هرنوع زندگی لازم است تعریف کند. این تعریف میتواند پذیرش جهانی را در پی داشته باشد چون مردم با فرهنگ های گوناگون ممکن است در اینکه چه چیزی خوب است اختلاف نظر داشته باشند اما در مورد اینکه چه چیزی بد و تحمل ناپذیر است اتفاق نظر دارند. اگر زندگی دارای حداقل شرایط نباشد، کسی نمی تواند آن را تحمل کند یا اگر بیماری رخ دهد و دارونباشد کسی نمیتواند تحمل کند. پس در رویکرد سیاسی این مباحث نظری طرح نمی شود.
رویکرد حقوقی در بعد از تصویب اعلامیه حقوق بشر بین المللی مطرح شد و رویکرد حقوقی در این چارچوب پدیدار شد. در رویکرد حقوقی در حقیقت یک تمایز ایجاد می شود بین سیاست جهانی و حقوق بین الملل منتها در رویکرد حقوقی خیلی به مباحث اخلاقی پرداخته نمی شود فقط به شناسایی حقوق بشر در حقوق بین الملل اهمیت می دهد.بنابراین این رویکرد اعتبار قانونی حقوق بشری بین المللی را تعیین می کند اما هدف هنجاری آن را مشخص نمی کند. میگوید این به عنوان یک حق بین المللی مورد شناسایی قرار گرفته ولی به اینکه هدف هنجاری آن چیست، نمی پردازد .مثلا اگر در موضوع حق برتوسعه، کشورهای توسعه یافته را به این دلیل ملزم به کمک به کشورهای فقیر کند که فقر جهانی به لحاظ اخلاق نادرست است، در اینجا اخلاق هدف حق را مشخص کرده اما اگر نظریه اخلاقی نادرستی فقر جهانی را بر پایه حقوق بشر تبیین کند این کوششی است برای فهم حق توسعه بر مبنای منطق حقوقی. یعنی بستگی دارد که شما فقر جهانی را چگونه مطرح کنید. بنابراین رویکرد حقوقی باز هم خیلی به مباحث حقوقی اهمیت نمی دهد. رویکرد حقوقی مثل بحث سیاسی توجه به بعد عملی حقوق بشر را سودمند می داند اما آن را تنها به عنوان قرینه ای برای فهم و تفسیر حقوق بشر در نظر می گیرد. به عنوان نمونه ابتکارهای گوناگونی که برای تحقق بحث توسعه مطرح شده است کمک می کند تا الزامات حق توسعه را برای دولت در حوزه داخلی و خارجی مشخص کند. بنابراین اگر کارکرد مهم حقوق بین الملل سامان دادن سیاست جهان در چارچوب یک نظام قانونی باشد چگونگی تحقق این سامان می تواند پیامدهای گوناگون داشته باشد. از دیدگاه حقوقی حقوق بشر ابزارهایی هستند که این پیامدهای ناسازگار را کاهش می دهند. بنابراین حقوق بشر بین المللی از این نظر که برآمده از عرف و قراردادهاست با سایر ابعاد حقوق بین الملل تفاوتی ندارد ولی برخلاف آنها شایستگی را نه به دولتها بلکه به افراد و مجموعه هایی اهدا می کند که لزوما در جمعیت کشورها همسان نیستند یعنی در رویکرد حقوقی وقتی ما سخن از حقوق بشر بین المللی می گوییم تفاوتش با حقوق بین الملل در حوزه های دیگر این است که در آنجا بر مبنای اصل حاکمیت دولتها خیلی اهمیت پیدا می کند اینجا در حقوق بشر بین المللی به افراد و مجموعه هایی حقوق اهداء می شود که لزوما با جمعیت این کشورها همسان نیستند. پس بنابراین یک کارکرد متمایزی است که حقوق بشر بین المللی دارد. در همین حد بحثم را خلاصه می کنم.بنابراین در رویکرد حقوقی که باز خیلی این بحث مطرح نمی شود.
آنکه خیلی به این بحث کرامت و آزادی پرو بال می دهد و در واقع زمینه را برای این بحث فراهم می کند رویکرد اخلاقی فلسفی است. من عرضم این است که در رویکرد اخلاقی فلسفی مبناهای گوناگونی هست. آنچه در اعلامیه مورد توجه قرار گرفته سعی داشته بر هیچ کدام از این ها اصالت پیدا نکند. لذا شاید تلقی آنها این بوده که کرامت ذاتی یا حیثیت بتواند دیگران را برسر این جمع کند و من تصور میکنم که چون ما نمیتوانیم همه ارزش ها را در یک ارزش واحد جمع کنیم و امکان اینکه ما یک ارزش واحد را به عنوان ارزش نهایی مطرح کنیم همچنیان جای طرح مواردی مثل بحث آزادی و حتی چیزهای دیگر مثل عدالت به عنوان مبنا برای حقوق بشر دررویکرد اخلاقی وجود دارد. ولی عرض من این بود که شاید در رویکرد حقوقی نمی خواهند این مباحث را مطرح کنند و بیشتر هدفشان این بوده که فهرستی ارائه کنند که این فهرست بتواند آن 5 ویژگی که عرض کردم را داشته باشد. حداقلی از حقوق را بتوانند طرح کنند. لذا در اسناد حقوقی همانطور که آقای دکتر رهایی هم به خوبی اشاره کردند نه کرامت ذاتی، نه خود حقوق بشر تعریف نشده اند.البته این نقصی برای این اسناد است. ما باید بدانیم چرا به این موارد تعریف نشده و آیا مثلا اگر در این اسناد به جای کرامت و حیثیت ذاتی آزادی مطرح می شد مورد پذیرش قرار می گرفت یا نمی گرفت که تصور بنده این است که مورد پذیرش قرار نمی گرفت. چون کشورهای کمونیسیتی با آن موافق نیستند.
پس این همچنان جای چنین بحثی را باز می گذارد. من خلاصه اگر بخواهم بگم در ارتباط با نسبت کرامت و ازادی در مبانی حقوق بشر ، ماا نخست باید به بحثی در مورد چیستی حقوق بشر بپردازیم و سرشت حقوق بشر را مطرح کنیم .اگر بخواهیم بحث چیستی و سرشت حقوق بشر را مطرح کنیم از دیدگاه اسناد بین المللی حقوق بشر چیزی جز یک سری ویژگیها پیدانمیکنیم ولی در چارچوب رویکردها می توان به آنها پرداخت ما در چارچوب رویکرد اخلاقی بیشتر به بحث سرشت حقوق بشر می پردازیم تا رویکرد سیاسی و حقوقی. در چارچوی رویکرد اخلاقی بحث چرایی حقوق بشر را مطرح میکنیم در حالی که در چارچوب رویکرد سیاسی و حقوقی خیلی بحث مطرح نمیشود.و در نهایت اینکه اتخاذ موضع در آن رویکرد اخلاقی در این بحث به مباحثی مثل پولورالیسم ارزشی و آن دیدگاهی که در ارتباط با آزادی اتخاذ میکنیم وابسته است.
ار توجه شما سپاسگزارم.